آدمی! دشمن خویشی
چشم خویش را باختی و دور بینی…
ویروس کرونا در کشورهای مختلف، اعم از توسعهیافته و در حال توسعه، جولان میدهد و دهها هزار انسان مبتلا را با کابوس مرگ مواجه کرده است. این وضعیت به آنچه سالها پیشتر، حتی دههها پیشتر، در رمانهای علمی ـ تخیلی توصیف شده بود بیشباهت نیست. در آن رمانها میخواندیم که انسان با پیشرفتهای فناورانه بهظاهر بر طبیعت و قانونمندیهای آن چیره میشود. به تعبیری، انسان تبدیل میشود به خداوندگاری شبیه به خداوندگاران اسطورههایی که خود در زمانهای کهن خلق کرده بود. با این تحول، انسان خود را قَدَرقدرت میپندارد و دیگر از هیچ نیرویی باک ندارد، غافل از اینکه دستکاری در قواعد طبیعیِ جهان پیامدهای اجتنابناپذیری خواهد داشت. در آن رمانها میخواندیم که بیماریای شبیه به وبا و طاعون به جان بشرِ سرمست از پیشرفتهای فناورانه میافتد و چنان باعث مرگ و میر میشود که انسانها همچون برگهای خشکشدهی درختان در خیابانها فرومیافتند و جان میسپارند. در چنان شرایطی، بشرِ شکستخورده از فناوریِ خلقشده به دست خودش، یگانه راه بقای نوعِ خود را در مهاجرت از کرهی زمین و آغاز دوبارهی چرخهی حیات در سیارهای دیگر میبیند. جولان ویروس کرونا مقارن با طرحهای ناسا برای بررسی امکان مهاجرت به سیاراتی مانند مریخ رخ داده است. پیشبینی وضعیتی که به علت اثر گلخانهای، بحرانهای زیستمحیطی یا وقوع جنگ هستهای در مقیاسی بزرگ، کرهی زمین دیگر برای نوع بشر قابل سکونت نباشد، از مدتها پیش دانشمندان علوم تجربی و کیهانشناسان را به آزمایش خاک سیارات دیگر، اعزام فضاپیما به سیارات ناشناخته و … واداشته است. اکنون شاید بهتر دریابیم که ادبیات چگونه از زمانهی خود فراتر میرود و وضعیتی آخرالزمانی را پیشبینی میکند که نخستین نشانههای وقوع آن، ولو در ابعادی فعلاً کوچکتر از آنچه در رمانهای علمی ـ تخیلی میخواندیم، عیناً در برابر چشمان ما در حال محقق شدن است.
همهگیر شدن ویروس کرونا و نگرانی عمیقی که ما را وامیدارد اخبار مرگ و میر را از رسانهها بهدقت دنبال کنیم، بُعدی کهنالگویی از وضعیت فعلی بشر را هم به نمایش میگذارد. هراس از «آخرالزمان» انگیزهی نگارش بسیاری شعرها، نمایشنامهها و رمانها در ادبیات جهان، نیز انگیزهی ساختن بسیاری فیلمهای ماندگار در تاریخ سینمای جهان، بوده است. بشر در ناخودآگاه جمعیاش همواره از فرجامی هاویهای (آشوبناک) میهراسیده است. توصیفی از این فرجام هاویهای را هم در انجیل یوحنا میتوان خواند و هم در برخی از آیات مکّی در قرآن مجید. نابودی بر اثر توفانی هولناک که آسمان روز را به شب سیاه تبدیل میکند، توفانی همزمان با زمینلرزهای بیسابقه که کوهها را از جا میکند، وضعیتی هولناک است که، مطابق با آنچه در کتب مقدس (یکی از اصلیترین منابع کهنالگوهای ضمیر ناخودآگاه جمعی) میخوانیم بر اثر خطاهای خودِ بشر حادث میشود. بشر همواره خواسته است از آخرالزمان بگریزد، غافل از اینکه همان اقداماتی که برای این گریزِ بیثمر انجام میدهد، زمینهای میشود برای حادث شدن آخرالزمان. بشر را گریزی از مرگ، اَبَرهراس ازلی ـ ابدی انسان، نیست. خیره شدن چشمان هراسزدهی انسانها به صحنههایی که رسانههای تصویری از شیوع بیماری و مرگ انسان از ویروس کرونا به نمایش میگذارند، در واقع مواجههای است با هراسی کهنالگویی.
در چنین بافتار یا زمینهای است که شعر زیر (از خالده فروغ، شاعر معاصر افغانستان و استاد نقد ادبی در گروه فارسی دانشگاه کابل) سروده شده است، شعری که شاید شاهبیت آن این باشد که: «آدمی! دشمن خویشی؛ چشم خویش را باختی و دور بینی».
آبها خشکیدهاند و نسلِ آلوده
روی ناشستهست
ابرها تیزاب میبارند
آفتاب
عمر خود را خورده است
مرگها هر بار با هر نام روی صحنه میآیند
مرگها این بار با نام «کرونا» نقش میبازند
روحها در مشت پُرچال فراقدرت مچاله
لیک آزاده
مغزها و مخزن بیدانشی
فکرها لبریز از بیهودهگی
نسلِ بیپیر و جوانمرده
با ریاستهای بیمقدار
افتخار آوردهاند
با سیاستها تجارت میکنند و سخت خوشبختاند
پول
شیطانِ معاصر
ذهنها را کرده تسخیر و
آرمان
قهرمانِ شهرِ افسانهست
عشقهای جاودانیِ مجازی
با زن و مرد زمان در بازیاند
قلبها
بمبهای نوع مغناطیسیاند
آدمی، بیاقتداری!
رنگ خود را باختی، از مُد افتادی!
تا مجال دیگری اندیشه کن
با همه هیچی
در همه فرهنگها معنای نو باید بیابی
آدمی! پیراهنِ تعریفِ کهنه، نه، به اندامت نمیآید
تنگتر باید شود
آستینش ریشهریشه
بیگریبان بودنش بسیار میزیبد برایت
آدمی!
دشمن خویشی
چشم خود را باختی و دور بینی
شاد باشی که نداری غم
آدمی، ای آدمی، ای آدمی!
دیدگاهی بگذارید!