رصد جامعه در پی توافق هستهای: رویکردی نشانهشناسانه
توافق ایران با گروه کشورهای موسوم به «۱+۵» و نگارش متن نهایی «برنامهی جامع اقدام مشترک» (برجام)، حاصل فرایندی طولانی از بیستودو ماه مذاکرهی نفسگیر سیاسی بود. تردیدی نیست که این توافق، هم در تحولات داخلی پیامدهای بسیار گستردهای خواهد داشت و هم در تحولات منطقهای و حتی فرامنطقهای. در بُعد داخلی، پیامدهای توافق ایران با شش قدرت جهانی عمدتاً از منظر تأثیرات بلندمدت آن در وضعیت اقتصادی کشور و همچنین از منظر تأثیرات بلافصل آن در حوزههای سیاسی و اجتماعی مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است. به طریق اولی، پیامدهای این توافق در روابط بینالملل از منظر نقشآفرینی مؤثرتر ایران در کانونهای بحران منطقهای (سوریه، عراق، سرزمینهای اشغالی و اخیراً یمن) مورد توجه تحلیلگران، بخصوص در خارج از کشور ما، قرار گرفته است. در عین اهمیت انکارناپذیر پیامدهای عمدتاً غیرفرهنگی توافق جامع ژنو، در تحلیل حاضر استدلال میشود که جنبهی مهمی از این رویداد را، که ظاهراً از چشم اکثر ناظران پنهان مانده است، باید در تأثیر بسزای آن در استحالهی محمدجواد ظریف از دیپلمات به قهرمان ملی و حتی شخصیت اسطورهای دید. در نوشتهی حاضر، فرایند و سازوکارهای این استحاله را به شیوهی مطالعات فرهنگی با تحلیل ایماژهای ظریف در رسانههای مکتوب و فضای مجازی بررسی خواهیم کرد تا نهایتاً نتیجه بگیریم که تبدیل شدن اسطورهایِ ظریف به «منجی ملت»، چشماندازی از جابهجاییهای گفتمانی در قلمرو فرهنگی را ترسیم میکند، جابهجاییهایی که چه بسا در انتخابات بعدی ریاست جمهوری نقش سیاسی او را از سطح وزیر امور خارجه به سطحی عالیتر ارتقا دهد. چهار رکن اصلی رهیافت میانرشتهای اتخاذشده در نوشتار حاضر عبارتاند از: نشانهشناسی، اسطورهشناسی، روانکاوی و نقد ادبی.
مرحلهی نخست: شکلگیری ایماژ ظریف به منزلهی دیپلمات خندان
چند ماه پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، حسن روحانی بر خلاف رئیسان دو دولت قبلی که همواره دبیر شورای عالی امنیت ملی را برای مذاکرات هستهای گمارده بودند، وزیر امور خارجهاش را به عنوان مذاکرهکنندهی ارشد ایران در مذاکرات هستهای معرفی کرد و از زمان نخستین دیدار آقای ظریف با کاترین اشتون (نمایندهی عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی) در مهرماه ۱۳۹۲، نام وی به سرعت به یکی از پُربسامدترین نامها در رسانههای داخل کشور تبدیل شد. روحانی در کارزار انتخاباتیاش از جمله بر دنبال کردن سه هدف اساسی تأکید گذارده بود: «نجات اقتصاد، تعامل با جهان و احیای اخلاق». با توجه به تورم لجامگسیختهای که بویژه در یکیدو سال آخر دولت احمدینژاد معیشت اقشار میانی و تحتانی جامعه را با دشواریهای جدی مواجه کرده بود، از ابتدا مشخص بود که بخش عمدهای از بیش از ۱۸/۶۰۰/۰۰۰ رأیی که در انتخابات خرداد ۹۲ به روحانی داده شد به کسانی تعلق داشت که از میان اهداف سهگانهی وی اولویت را به بهبود وضع اقتصادی میدادند و شرط نیل به این هدف را خروج از بنبست پیشآمده در مذاکرات هستهای در سالهای ریاست جمهوری احمدینژاد و رفع تحریمهای بینالمللی میدیدند. گره زدن بهبود معیشت با نتیجهی مذاکرات هستهای چنان در اذهان عمومی شدت گرفت که با هر بار افتوخیز در این مذاکرات، شاخصهای بورس داخل و همچنین نرخ سکه و ارز بلافاصله دچار نوسان میشدند. آنچه خوشبینی به دستیابی به توافق و امید به برطرف شدن مشکلات را بیشتر میکرد، رویکرد بیسابقهای بود که آقای ظریف در مذاکره با شش قدرت جهانی در پیش گرفت. از میان چهار مذاکرهکنندهی ارشدی که از ابتدای مناقشهی هستهای تاکنون نمایندگی ایران را در این مذاکرات به عهده داشتهاند (خودِ حسن روحانی در دولت خاتمی، علی لاریجانی و سعید جلیلی در دولت احمدینژاد، و ظریف در دولت روحانی)، فقط محمدجواد ظریف بود که با لبخندهای خصیصهنمای خود موفق شد حتی پیش از آنکه اعتماد طرفهای خارجی را به نتیجهبخش بودن مذاکرات جلب کند، فضای جدیدی از امیدواری به آیندهی این مذاکرات در داخل کشور به وجود آورد.
بازتاب این تغییر در حالوهوای عمومی افکار داخلی را در کاریکاتورهایی میتوان دید که از همان زمان در رسانهها (بویژه در فضای مجازی) به وفور تولید و به اشتراک گذاشته شد. همچنان که نظریهپرداز نشانهشناسِ رسانهها آرتو آسا برگر استدلال میکند، نظام نشانگانیِ کاریکاتورها چنان است که بازنمودی استعاری و مجازی از وضعیت گفتمانیِ جامعه به دست میدهد. وی در کتابی راجع به تحلیل نشانهشناسانهی فرهنگ مینویسد کاریکاتور صرفاً جنبهای طنزآمیز ندارد و فقط برای به سُخره گرفتن کسی یا موضوعی یا الگویی از رفتار تولید نمیشود. کاریکاتور دربرگیرندهی «نظام پیچیدهای از نشانههاست که با استفاده از مجموعهی عظیمی از عناصر دلالتگر … موجد معنا میشود». به اعتقاد آسا برگر، این عناصر (دالها و مدلولهای منضم به آنها) برای مخاطب آشنا هستند و همین آشنایی فهم دلالتهای کاریکاتور را امکانپذیر میسازد. از این منظر، کاریکاتور زیر که در دور اولیهی مذاکرات ظریف با اشتون تولید شد، بسیار دلالتمند و درخور تحلیل است:

کاریکاتور فوق واجد دو سطح معنایی است: سطح صریح (آشکار) و سطح ضمنی (دلالتشده). مانند هر کاریکاتور دیگری، این کاریکاتور در سطح پیدای خود جنبههایی از آناتومی فیزیکی سوژههایش را به طور اغراقآمیزی برجسته کرده است (دندانهای بیرونزده و گردن باریک اشتون، کُلُفتیِ لب پایین ظریف، و نظایر آن)؛ اما ورای این مبالغهی طنزآمیز، تمهیدات صوریِ بهکاررفته در این کاریکاتور (نشانههایی که معانی دلالتشدهی آن را به بیننده القا میکنند) حکایت از توانایی آقای ظریف در رویارویی مؤثر با طرفهای مذاکرهکننده در مناقشهی پیچیدهی هستهی دارند. باور به اینکه، مطابق با ضربالمثلی قدیمی، خارجیها شمشیر را از رو نمیبندند بلکه به اصطلاح «با پنبه سر میبرند» در این کاریکاتور با لبخند دیپلماتیک اشتون بازنمایی شده، ولی متقابلاً ظریف هم با لبخندی به همان میزان زیرکانه نشان داده شده است. این خندهی متقابل کارکرد دالی را دارد که مدلول آن عبارت است از توانایی ظریف در هماوردیِ دیپلماتیک. به بیان دیگر، این کاریکاتور توازی یا قرینهای ایجاد میکند بین راهوروش قدرتهای جهانی که «متمدنانه» اما در واقع ضد منافع ملی ما عمل میکنند با منشِ هوشمندانهی ظریف که میداند چگونه با زبانِ خودِ این قدرتها با آنها وارد تعامل شود. بازتاب این قرینگی را در جزئیات صوری (شکلی) این کاریکاتور میتوان دید: نه فقط با ترسیم خطی عمودی در وسط کاریکاتور، آنچه در سمت راست میبینیم ایماژی آینهوار از سمت چپ آن میشود، بلکه همچنین قامت هر دو شخصیتِ بازنماییشده، در خط افقی کاملاً و به دقت با هم برابری میکند. ادامه خواندن “توافق هستهای و اسطورهای شدن شخصیت محمدجواد ظریف (قسمت اول)”