کارگاه «آشنایی با ساختارگرایی و روایتشناسی» که از بهمنماه ۹۷ در مؤسسهی پژوهشی «فرهنگبان» آغاز شده بود، دیروز (۹۸/۰۲/۰۳) به پایان رسید. هدف از این کارگاه این بود که ابتدا شالودههای ساختارگرایی در زبانشناسی و مطالعات فرهنگی و ادبی معرفی شود و سپس اعضای کارگاه با چهار نظریهی مهم روایتشناسی آشنا شوند. این کارگاه جنبهی نظریِ صِرف نداشت، بلکه همچنین کاربردی بود و شیوهی استفاده از نظریههای مطرحشده، در تحلیل متون متنوعی تمرین شد: از رمان و کتاب تاریخ گرفته تا آگهی تجاری و تصاویر فضای مجازی. نکتهی مهمی که در اولین جلسهی کارگاه تأکید کردم این بود که جهان پیرامون ما مشحون از انواعواقسام روایت است. زندگی روزمره یعنی قرار گرفتنِ مدام در جایگاه روایتشنو، یا تلاش مدام به روایتگری. در واقع، ما انسانها با روایتگری میکوشیم واقعیتهای پیرامونمان را انتظام دهیم و بفهمیم، خواه این واقعیتها فیزیکی باشند (شکل ظاهری یک ساختمان) و خواه اجتماعی (فقدان حس مشارکت در آحاد جامعه) و خواه روانی (اضطراب و نگرانی).
یکی از مباحثی که در این کارگاه مطرح شد، موضوع «روایت در روایت» بود. بسیاری از روایتها یک راوی اولیه یا مرکزی دارند که سپس روایت دیگری را به نقل از یک روای ثانوی بازگو میکنند. در این قبیل داستانها، مخاطب شنوندهی داستانی است که خودِ راوی نیز یکی از شنوندگانش بوده است و اکنون آن را روایت میکند. ژرار ژنت این مقوله را ذیل عنوان «سطوح روایت» بررسی میکند و آن را «زیرداستان» مینامد. سطوحِ زیرداستانیِ روایتها این موضوع را برای خواننده برجسته میکنند که ما انسانها اغلب رابطهی پیچیدهای با انبوه روایتهایی که احاطهمان کردهاند داریم.
این موضوع برای یکی از شرکتکنندگان در این کارگاه به طرز جالبی درونی شد و او را به صرافت اندیشیدن به خودِ این کارگاه به منزلهی نوعی روایت انداخت. در جلسهی آخر، هنگامی که با برخی از اعضای کارگاه عکس یادگاری میگرفتم، یادآوری کردم که این تصاویر هم روایتی از جمع ما در اینجا به دست میدهد. در این هنگام، آن دوست عزیز همهی ما را با «تصویری زیرداستانی» از کارگاه غافلگیر کرد: در حالی که یکی از دوستان در حال گرفتن عکس (روایتگریِ تصویری) از جمع ما بود، این دوست عزیر تصویری گرفت که همان شخص را در حال عکس گرفتن از جمع نشان میداد. تصویر در تصویر؛ روایت در روایت، روایت زیرداستانی. خدا را شکر میکنم که شرکت در این کارگاه، روایتشناسی را چنان به ملکهی ذهن این دوست عزیز تبدیل کرد که او خود یک روایتگر شد، آنهم روایتگری خودآگاه و پسامدرن، زیرا او به خوبی وقوف داشت که دست به چه نوع روایتگریای میزند و تلاش کرد این وقوف آگاهانه به تکنیکهای روایتگری را در روایت خودش منعکس کند (خلق یک «فراداستان»). هر دو روایت را میتوانید در زیر ببینید، هم روایت اول («روایت برونداستانی»، مطابق با اصطلاحات نظریهی ژنت) و هم روایت دوم («روایت زیرداستانی»، ایضاً اصطلاح ژنت).