شعر، داروی شفابخشِ انسان سرگشته‌ی امروز

شعر چیست؟

هیچ تعریفی از شعر وجود ندارد که مورد اجماع همه‌ی نظریه‌پردازان شعر باشد. تعریف کردن شعر به مراتب دشوارتر از تعریف کردن ادبیات داستانی (داستان کوتاه و رمان) است. شاعر معروف رمانتیک انگلیسی ویلیام وردزورت در کتاب ترانه‌های غنایی تعریفی از شعر به دست داد که در بسیاری از منابع نقد ادبی ذکر شده است. مطابق با این تعریف،‌ شعر عبارت است از «فیضان بی‌اختیار احساساتی نیرومند». در این تعریف، عنصر «احساس» برجسته می‌شود، اما «احساس» را نباید با «احساس خوشایند» مترادف تلقی کرد. شاعر معروف آمریکایی امیلی دیکنسون در جایی می‌گوید «اگر کتابی بخوانم و بدنم آن‌قدر سرد شود که هیچ آتشی نتواند آن را گرم کند، آن‌گاه به فراست می‌دانم که آنچه خوانده‌ام شعر بوده است». در این تعریف، هم احساس اهمیت می‌یابد و هم اندیشه.

یک ویژگی مهم شعر، ایجاز زبانیِ آن است. شاعر کسی است که هر کلمه را پس از سبک‌سنگین کردن فراوان و به اعتبار کیفیات حس‌انگیز آن برمی‌گزیند. آهنگین بودن کلام در شعر ایجاب می‌کند که شاعر همچنین نیم‌نگاهی هم به کیفیت موسیقایی کلمات داشته باشد. می‌توان گفت شعر گونه‌ای از کلام است که، برخلاف نثر، صرفاً به منظور محتوای مفهومی یا معناشناختی‌اش به کار نمی‌رود، بلکه علاوه بر این محتوا، کارکرد زیبایی‌شناختی‌اش هم اهمیت دارد. نثر، انبساط (بسط) زبان است و شعر، انقباض (قبض) آن.

شعر برتر چه ویژگی‌هایی دارد؟‌ ابتدا باید تأکید کنیم که مقصود از «برتر» در این‌جا، «تأمل‌انگیز» است. در پاسخ می‌توان گفت شعر برتر، هم واجد صور خیال است و هم این‌که اساساً از راه تداعی در ذهن مخاطب تأثیر می‌گذارد. از این رو، شعر برتر لزوماً از راه تصاویر معانی خود را منتقل می‌کند و به علت درهم‌آمیختن احساسات چندلایه‌ای و درونمایه‌ی مرتبط با فرهنگ، از پیچیدگی بیشتری برخوردار است.

مرگ شعر

آیا در زمانه‌ی ما که دلزدگی و بی‌احساسی در روابط انسانی مشخصه‌های بارزش هستند، می‌توان گفت شعر هم مرده یا رو به احتضار است؟ مجله‌ی معروف نیوزویک در سال ۲۰۰۳ مقاله‌ای را منتشر کرد که خبر از مرگ شعر می‌داد. در مقاله‌ی دیگر در سال ۲۰۱۰، دانیل زومپارِلی اشاره کرد که تیراژ کتاب‌های شعر در کانادا به ۳۰۰ الی ۵۰۰ نسخه کاهش پیدا کرده است. در سال ۱۹۹۹ (در آستانه‌ی قرن بیست‌ویکم) سالانه نزدیک هزار عنوان مجموعه‌ی شعر منتشر می‌شدند و این رقم در سال ۲۰۰۱ به حدود ۶۰۰ عنوان تنزل پیدا کرد. کتابفروشی‌های بزرگ چندان تمایلی برای اختصاص جا به کتاب‌های شعر ندارند و به نظر می‌رسد مردم امروز شعر را بیشتر از راه آگهی‌های تجاری‌ای می‌شناسند که کالاها را با جملات شعرمانند تبلیغ می‌کنند. حداکثر این‌که جوانان در روز ولنتاین به یاد شعر می‌افتند. ظاهراً روزآمد کردن صفحه‌ی فیسبوک، چک کردن انبوه ایمیل‌ها و سر زدن به تلگرام چندان وقتی برای خواندن شعر باقی نمی‌گذارند. زندگی پُرمشغله‌ای که ایجاب می‌کند تکه‌ای مرغ را سریعاً در مایکروویو بگذاری تا به همان سرعت پخته شود و بتوانی در راه رسیدن به محل کارِ دوم ساندویچی به عنوان ناهارِ سرپایی بخوری، چنان عادتی از شتابزدگی در ما ایجاد کرده است که وقتی برای تأمل (درنگ کردن و اندیشیدن) نداریم. نه این‌که در اینترنت صفحات شعر نیست. البته هست، اما این صفحات بسیاری مواقع شعر کسانی را عرضه می‌کند که دنیای نشر پذیرای شعرشان نبوده است. کم‌عمق بودن اندیشه‌ی مطرح‌شده در بسیاری از این شعرها (اگر اصولاً اندیشه‌ای در آن‌ها مطرح شده باشد) خواننده را ترغیب می‌کند که در میانه‌ی قرائتش از شعر، روی آگهی‌ای کلیک کند که فی‌البداهه و به طور ارتجالی در حاشیه‌ی صفحه پدیدار شده است. با این اوصاف، به نظر می‌رسد بیشترین مخاطبان و خوانندگان شعر، خودِ شاعران هستند که آثار یکدیگر را می‌خوانند.

ضرورت رستاخیز شعر

این همه اما حکایت از ضرورتی مبرم برای رستاخیز شعر دارد. شعر باید احیا شود تا انسان معاصر، انسانی که برای هیچ کاری وقت کافی ندارد، نه فقط برای شعر خواندن بلکه همچنین برای عشق ورزیدن، مجالی برای اندیشیدن به حال و روز خود پیدا کند. در ابتدای دفتر یکم از مجموعه آثار احمد شاملو، به نقل از او جمله‌ای آورده شده است که مبیّن همین دیدگاه درباره‌ی ضرورت شعر است: «من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشت‌هایی از زندگی نیست، بلکه یکسره خودِ زندگی است.» شعر باید احیا شود تا انسانیتِ انسان جان تازه‌ای بگیرد و حساسیت‌های انسانی دوباره مهم شوند. شعر باید احیا شود تا ضدانسانی بودن داعش و تفکر داعشی بهتر فهمیده شود. شعر باید احیا شود تا به انسانیت بازگردیم.

 

اندیشیدن

در سکوت.

 

آن که می‌اندیشد

به ناچار دَم فرومی‌بندد

اما آن‌گاه که زمانه

                      زخم‌خورده و معصوم

                                               به شهادتش طلبد

به هزار زبان سخن خواهد گفت.

(«اندیشیدن»، احمد شاملو)

 

هم‌رسانی این مطلب:

دیدگاهی بگذارید!

avatar
  دنبال کردن  
آگاهی از