چاپ شـشـم از کتاب «نظریه‌ی روان‌کاوی»

کتاب نظریه‌ی روان‌کاوی به چاپ ششم رسید. این کتاب دربرگیرنده‌ی هفت رساله‌ی مهم از زیگموند فروید است که می‌توان گفت بنیانی‌ترین اندیشه‌های او را به خواننده معرفی می‌کند. این هفت رساله عبارت‌اند از:

۱. «روان‌کاوی»: نوشتاری که فروید در آن مفاهیم کلیدی این نظریه را شرح می‌دهد.
۲. «شرح کوتاهی درباره‌ی روان‌کاوی»: دربرگیرنده‌ی توضیح مفصلی درباره‌ی فرایند شکل‌گیری مفاهیم بنیادی روان‌کاوی.
۳. «رئوس نظریه‌ی روان‌کاوی»: آخرین رساله‌ای که فروید پیش از مرگ در تبیین نظریه‌ی خود به رشته‌ی تحریر درآورد.
۴. «پیش‌درآمدی بر خودشیفتگی»: رساله‌ای درباره‌ی مفهوم «خودشیفتگی اولیه و ثانویه» و نشانه‌های آن.
۵. «خود و نهاد»: تبیینی مفصل از نظریه‌ی فروید درباره‌ی ساختار ذهن.
۶. «اندیشه‌هایی درخور ایام جنگ و مرگ»: تأملات روان‌کاوانه‌ی فروید درباره‌ی خشونت‌های جنگ جهانی دوم.
۷. «انواع مقاومت در برابر روان‌کاوی»: رساله‌ای که فروید در آن دلایل ناخودآگاهانه‌ی تقبیح روان‌کاوی از سوی مخالفان این نظریه را شرح می‌دهد.

کتاب نظریه‌ی روان‌کاوی: هفت رساله از زیگموند فروید را می‌توانید علاوه بر کتابفروشی‌ها، از سایت اینترنتی انتشارات مروارید تهیه کنید.

عکسی به یادگار در کارگاه آشنایی با نظریه‌ی باختین

باختین نظریه‌پردازی بود که در شوروی سابق، تحت حکومت استبدادیِ کمونیست‌های به‌قدرت‌رسیده پس از انقلاب سوسیالیستی سال ۱۹۱۷، دیدگاه‌هایی «غیررسمی» درباره‌ی ادبیات اشاعه می‌داد. مطابق با دیدگاه رسمی، آثار ادبی باید شالوده‌های ایدئولوژیک حاکمیت (مارکسیسم) را برای مخاطبان «توجیه» می‌کرد. فرض بر این بود که با خواندن رمان‌ها و اشعار و داستان‌هایی که استثمار پرولتاریا در نظام سرمایه‌داری را به‌وضوح نشان می‌داد، مردم («خلق‌های ستم‌دیده»، مطابق با واژگان کمونیست‌ها) از بورژوازی منزجر می‌شدند و با حکومت به‌اصطلاح کارگریِ برآمده از انقلاب همراهی می‌کردند. از این رو، رمان‌هایی مانند مادر نوشته‌ی ماکسیم گورکی، یا چگونه فولاد آبدیده شد نوشته‌ی نیکلای اُسترُوْسکی، به‌منزله‌ی نمونه‌ی اعلای «ادبیات مردمی» ستوده ـــ و نویسندگان‌شان حمایت ـــ می‌شدند. در چنین الگویی از ادبیات، صدای راوی دانا و بافراستی سیطره دارد که همه‌چیز را حکیمانه می‌داند و صلاح آحاد جامعه و حتی بشریت را به‌ روشی تعلیمی ابلاغ می‌کند. متقابلاً باختین در نظریه‌ی رمانِ چندصدایی، آن نوع رمانی را تأمل‌انگیز و درخور توجه می‌دانست که به صداهای متنافر و حتی متضاد میدان می‌دهد و تصمیم‌گیری درباره‌ی درستی یا نادرستیِ جهان‌بینی‌های متباین را به خواننده وامی‌گذارد.

در این کارگاه، مفاهیم اساسی نظریه‌ی باختین (از قبیل «ناهمگونی زبانی»، «منطق گفت‌وگویی»، «رمان تک‌صدایی»، «رمان چندصدایی»، «کارناوال»، «مرکزگرایی»، «مرکزگریزی»، و …) یک‌به‌یک توضیح داده شد و در گام بعدی رویکرد او در نقد ادبی در خوانش دو رمان ایرانی (یکی چندصدا و دیگری تک‌صدا) به کار برده شد تا اعضای کارگاه مهارت عملی در کاربرد نظریه‌ی باختین به دست آورند.

با این اوضاف، به گمانم معلوم می‌شود که چرا این کارگاه برگزار شد و چرا کسانی دشواریِ شرکت کردن در آن را در زمستانی سرد به جان خریدند و هر پنجشنبه ساعت ۱۴ گرد هم آمدند (بعضی‌شان از راه‌های دور و حتی از شهرهایی دیگر) تا شناخت عمیق‌تری از ادبیات و چندوچون نظریه‌ی باختین به دست آورند. تصویر زیر، نشانه‌های آشکاری از شور و علاقه‌ی تعدادی از این مخاطبان جدی را در پایان آخرین جلسه‌ی کارگاه به‌یادگار ثبت کرد.

«کرونوتوپ» در نظریه‌ی باختین به چه معناست؟

در پایان سومین جلسه از کارگاه «نقد رمان با رویکرد باختین» که دیروز برگزار شد، یکی از اعضای کارگاه درباره‌ی مفهوم «کرونوتوپ» در نظریه‌ی باختین سؤال کرد. این یادداشت کوششی است برای ارائه‌ی پاسخی هرچند فشرده به این پرسش. این پاسخ، هم می‌تواند برای منتقدان ادبی و پژوهشگران نقد رمان درخور توجه باشد و هم برای رمان‌نویسان صناعت‌دان و نوآور.

ابتدا ببینیم معنای لغوی یا تحت‌اللفظی «کرونوتوپ» چیست. این اصطلاح (chronotope) از دو ریشه‌ی یونانی مشتق شده است: chron و tope. جزءِ اول یعنی «زمان» و جزءِ دوم یعنی «مکان» (o که بین این دو جزء قرار گرفته، حرف ربط است). پس به‌طور تحت‌اللفظی می‌توانیم این اصطلاح را «زمان و مکان» معنا کنیم، اما معادل رسای آن «پیوستار زمانی ـ مکانی» است.

همچون دو اصطلاح «مرکزگرا» و «مرکزگریز» که باختین از علوم پایه (به‌طور خاص فیزیک) اخذ کرد و در نظریه‌اش به کار برد، منشأ اصطلاح «پیوستار زمانی ــ مکانی» نیز در واقع نوشته‌های فیزیکدان مشهور آلمانی آلبرت آینِشتَین درباره‌ی نظریه‌ی نسبیت است. جالب است که باختین این اصطلاح را از یک فیزیکدان به عاریت می‌گیرد، ولی به منظور این‌که معنای جدیدی به آن بخشد، از فلسفه‌ی یک فیلسوف قرن‌هجدهمی یعنی ایمانوئل کانت کمک می‌گیرد. بحث باختین درباره‌ی این مفهوم در مقاله‌ی‌ مفصل وی با عنوان «اقسام زمان و پیوستار زمانی ــ مکانی در رمان» (یکی از چهار مقاله‌ی کتاب تخیل گفت‌وگویی) آورده شده است. وی در این نوشتار، بر خلاف سایر آثارش که همیشه عنصر زبان را شالوده‌ی بحث درباره‌ی رمان قرار می‌داد، اهمیت فراوانی برای عنصر زمان و مکان قائل می‌شود. البته در بحث‌های نظریه‌پردازان نقد ادبی، هم پیش از باختین و هم بعد از او، همیشه به این دو عنصر در ادبیات داستانی توجه شده است. اما باختین به پیروی از کانت استدلال می‌کند که زمان و مکان از یکدیگر جدا نیستند و کلیتی واحد را تشکیل می‌دهند. این دو مقوله وابستگی متقابل به هم دارند و لازم‌وملزومِ یکدیگرند. اگر رمان‌نویس در کار خود موفق بوده باشد، در رمانِ او زمان در مکان تبلور می‌یابد و مکان هم با تغییر زمان دگرگون می‌شود و دلالت دیگری پیدا می‌کند. ایضاً به تأسی از کانت که معتقد بود هر گونه ادراکی صرفاً بر اساس هر دو مؤلفه‌ی زمان و مکان برای شناسا امکان‌پذیر می‌شود (و به بیان دیگر، خارج از چهارچوب زمان و مکان نمی‌توان به ادراک رسید)، باختین می‌نویسد: «در نتیجه، هر گونه ورود به حوزه‌ی معانی [و ما می‌توانیم اضافه کنیم به‌ویژه معانی آثار ادبی] فقط با گذشتن از دروازه‌ی پیوستار زمانی ــ مکانی ممکن می‌شود».

«پیوستار زمانی ــ مکانی» مفهومی است که برداشت معمول ما از زمان و مکان ـــ همچنین تلقی‌مان از کارکرد این دو عنصر در رمان ـــ را عوض می‌کند. به‌طور معمول، زمان را مفهومی انتزاعی می‌دانیم، ولی باختین زمان را مقوله‌ای مادی می‌داند، به این معنا که زمان را می‌توانیم در مکان‌های جهان واقعیِ پیرامون‌مان، همچنین در حرکت انسان در این مکان‌های واقعی، متبلور ببینیم. مطابق با این درک جدید، متون ادبی مختلف را می‌توان بر این اساس تقسیم‌بندی کرد که زمان در آن‌ها چگونه چهارچوبی برای بازنمایی جهان عینی و جابه‌جایی و حرکت انسان ایجاد می‌کند. در هر رمانی، بسته به نوع پیوستار زمانی ــ مکانیِ آن، شخصیت‌ها و مکان رویدادها تابعی از نحوه‌ی پیش رفتن زمان هستند.به اعتقاد باختین، ژانرهای رایج در هر برهه‌ای از تاریخ ادبیات را می‌توان بر اساس پیوستار زمانی ــ مکانیِ همان برهه تبیین کرد. او در مقاله‌اش می‌کوشد انواع این پیوستارها در ادبیات اروپا را دسته‌بندی کند و پژوهش در این باره را با بررسی روایت‌هایی آغاز می‌کند که قدمت‌شان به یونانِ سده‌ی سوم بازمی‌گردد تا سپس به آثار طنزنویس فرانسوی قرن شانزدهم، فرانسوا رابله، و نهایتاً به رمان‌های معاصر خود بپردازد.

پیداست که مفهوم «کرونوتوپ» یا «پیوستار زمانی ـ مکانی» افق جدیدی برای تبیین تطور تاریخی رمان باز می‌کند. اگر مطابق با دیدگاه باختین بپذیریم که هر ژانری بر حسب نحوه‌ی بازنمایی زمان و مکان از سایر ژانرها متمایز می‌شود، آن‌گاه می‌توان رمان‌های نوشته‌شده در برهه‌های مختلف تاریخ را نیز با تحلیل مکان رویدادهای آن رمان‌ها و نحوه‌ی پیشرفت زمانیِ پیرنگ‌شان تحلیل کرد.

عکسی به یادگار با دانشجویان جامعه‌شناسی هنر و ادبیات

هدف آموزشی این کلاس، مطابق با دستورالعمل‌های رسمی، یادگیری نحوه‌ی تحلیل آثار ادبی و هنری از منظری جامعه‌شناختی بود. برای این منظور گلچینی از داستان‌های کوتاه و فیلم‌های سینمایی (همگی آثاری ایرانی) را کار کردیم. مخاطبان آرام‌آرام فهمیدند که فراتر از اهداف رسمی و آموزشی، در این کلاس قرار است پیچیدگی‌ها، ظرایف و جنبه‌های ناپیدای روابط آدم‌ها را بهتر بفهمند. آن‌ها مشاقانه با این هدفِ فرارسمی همراهی کردند و ناگفته پیداست که وقتی مخاطب مشتاق یادگیری چنین موضوعاتی باشد و همراهی کند، برگزاری کلاس برای مدرس آن هم لذتبخش‌تر می‌شود. کسانی که در تصویر زیر می‌بینید چنین مخاطبانی بودند و به گمانم چهره‌های‌شان به همه‌چیز گواهی می‌دهد.