منتقد کانادایی لیندا هاچن در کتاب تأثیرگذارش با عنوان نظریهی ادبی پسامدرنیسم استدلال میکند که ژانر جدیدی در ادبیات دورهی پسامدرن شکل گرفته که بهترین توصیفِ آن «فراداستان تاریخنگارانه» است. این اصطلاح از دو جزء تشکیل شده است: «فراداستان» و «تاریخنگارانه». در توضیح جزء اول باید گفت که این نوع داستان، برخلاف داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی، ماهیت تخیلیِ خود را نه فقط پنهان نمیکند بلکه خودآگاهانه مورد تأکید قرار میدهد. مقصود از فراداستان، آن داستانی است که دائماً به خواننده یادآور میشود که آنچه میخوانَد کاملاً تخیلی است و نه گزارشی از واقعیت یا رویدادی حادثشده. این نیز یکی دیگر از تمهیدهای متداولی است که در بسیاری از داستانهای کوتاه پسامدرن ایرانی به نمونههایش برمیخوریم. مثالی از این خودآگاهیِ فراداستانی را در داستان «پلکان»، نوشتهی ابوتراب خسروی، میتوان دید. به طریق اولی، راوی داستان کوتاهی به نام «ظهور و سقوطِ ضمیر اولشخص مفردِ بزرگ»، نوشتهی امیرتاجالدین ریاضی، در اولین جملهاش به صراحت اعلام میکند که قصد دارد «داستانی» را روایت کند: «این داستان، با صَرفِنظر از کمی اختلاف در زاویهی دیدِ راوی … همیشه به این صورت روایت شده است». در اواسط داستان، راوی مجدداً خودآگاهی پسامدرنیستیاش را به نمایش میگذارد و تصریح میکند که «داستان ما هم کشمکش بیرونی را رها کرده و به انتهای خود نزدیک میشود»، و در اواخر داستان چنین میخوانیم: «داستانی که گفته شد مربوط به سالهای دور بود». تأکید راوی بر ماهیت داستانیِ این متن و بخصوص وقوف خودِ او بر این ماهیت، موجب تمایز این داستان از داستانهای رئالیستی و مدرن میشود.
اما جزء دوم («تاریخنگارانه») در این اصطلاح، ناظر بر این است که بسیاری از داستانهای پسامدرن به تاریخ میپردازند یا، به عبارت دیگر، موضوع آنها تاریخ است. لیکن فرق مهمی بین داستان تاریخی و فراداستان «تاریخنگارانه» وجود دارد. داستانهای تاریخی از گذشتههای دور به وفور نوشته شدهاند و ژانر جدیدی محسوب نمیشوند. در داستان تاریخی، نویسنده شخصیتها یا رویدادهایی از دورههای پیشین را در پیرنگ و کلاً جهان داستان ملحوظ و مستحیل میکند. در اینجا منظور از «مستحیل شدن» این است که آن شخصیتها یا رویدادهای تاریخی چنان با سایر شخصیتها و رویدادهای داستان سازگاری پیدا میکنند که داستانْ «اثباتپذیر» به نظر میرسد. به بیان دیگر، خواننده احساس میکند که رخ دادنِ این رویدادها امری کاملاً مسجل است و میتوان با اقامهی دلایل و شواهد تاریخی، درستیِ آن را سنجید و «صحّتِ» داستان را تأیید کرد. این کار با مقتضیات داستانهای رئالیستی سازگار است، اما با روال داستانهای پسامدرنیستی در تناقض قرار میگیرد. فراداستانهای تاریخنگارانه از ساختمایههای تاریخی (مثلاً شخصیتهای واقعی و رویدادهای واقعاً حادثشده) استفاده میکنند، اما آن ساختمایهها را در جهان تخیلیِ خود مستحیل نمیکنند. پسامدرنیستها با این تکنیک میخواهند توجه خواننده را به این نکتهی مهم اما غالباً مغفولمانده جلب کنند که رویدادهای گذشته هرگز به صورت واقعیتی مسجل یا یگانه یا مناقشهناپذیر در دسترس ما قرار ندارند؛ این واقعیت همواره به صورتی متنیشده به ما منتقل میشود. به قول هاچن، «گذشته را (که زمانی واقعاً وجود داشته است) فقط به واسطهی بقایای متنیشدهاش میشناسیم».
تاریخِ بیطرف یا عینی یا خنثی نمیتواند وجود داشته باشد. هر آنچه تاریخنویسان دربارهی گذشته میگویند، با انواعواقسام اسطورههای خودساخته توأم است. از همین رو، هدف غایی پسامدرنیستهایی که فراداستان تاریخنگارانه مینویسند این است که تلقیهای معمولِ ما دربارهی واقعیت و داستان را بر هم بزنند و نسبتِ بین این دو را کاملاً مناقشهپذیر نشان دهند. فراموش نکنیم که داستاننویسان رئالیست و ناتورالیست هرگز در خصوص رابطهی داستان با واقعیت مناقشهای روا نمیداشتند. از منظر سادهپندارنهی آنان، ادبیات «آینهی واقعیت» (وسیلهای برای بازتولید تخیلیِ واقعیت) است. به زعم آنان، کیفیت ادبیِ هر متنی از رعایت اصل واقعنمایی و تلاش برای تقرّب به واقعیت عینی حاصل میآید. هاچن با داستانیِ تلقی کردن هر روایتی از تاریخ گذشته، این دیدگاه سادهپندارانه دربارهی ادبیات را به موضوعی غیرمحقق و بسیار بحثانگیز تبدیل میکند. در واقع، او با عطف توجه به ماهیت غیرقطعیِ هر متن تاریخنگارنهای، ضرورت توجه به متنی شدنِ شرحهای تاریخی را یادآوری میکند. این به معنای نفیِ واقعیتهای تاریخی نیست. تاریخ حادث شده است و، از این رو، باید آن را واقعی دانست. آنچه نباید لزوماً واقعی بپنداریم، حتمیّت یا وثوق بازنگاریهای ما از تاریخ است. به سخن دیگر، هاچن خودِ تاریخ را افسانه نمیداند؛ از نظر او، تلاش ما برای دست یافتن به حقیقت تاریخی، همواره مساوی با نوشتن داستان (عاری کردن تاریخ از واقعیت) است. این همان تلاشی است که سیمین دانشور در داستانی با عنوان «میزگرد» عبث بودنش را به شیوهای پسامدرن نشان میدهد و با استفاده از صنعت آیرونی به سُخره میگیرد.
دیدگاهی بگذارید!