۱. شاید دشوارترین ــ و در عین حال نخستین و ضروریترین ــ گام در راه تبیین حوزهی مطالعات فرهنگی، به دست دادن تعریفی از اصطلاح «فرهنگ» باشد. مشکل بتوان تعریفی واحد و مناقشهناپذیر از «فرهنگ» ارائه داد؛ با این حال از منظری کلی میتوان گفت فرهنگِ هر جامعهای عبارت است از مجموعهی معانیِ مورد اجماعِ در آن جامعه. این معانی را آحاد جامعه از طریق آنچه فوکو «رفتارهای گفتمانی» مینامد و نیز با اتکاء به «متونِ» زندگیِ روزمره برمیسازند. در اینجا مراد از اصطلاح «متن»، مفهومی است که از راه نظریهی نشانهشناسی در مطالعات فرهنگی باب شده است، یعنی ساختاری متشکل از چندین نشانه که معنایشان برحسب نحوهی انتخاب و ترکیب آن نشانهها معیّن میگردد. از این منظر، متن مفهومی دربرگیرنده است و آئینهای نوروز همان قدر یک «متن» تلقی میشوند که یک مُد لباس یا یک آگهیِ تلویزیونی یا ادبیات عامّهپسند. برساخته شدن و رواج یافتن این معانی، در حکم شکلگیریِ نوعی تفسیر از ماهیت زندگی است که فرهنگ نامیده میشود. وجه اشتراک انسانهای همفرهنگ، اجماع در خصوص این تفسیر است.
۲. به رغم این اجماع، فرهنگ عرصهی تعارض و تنش است. متون فرهنگی واجد معانی ذاتی و تغییرناپذیر نیستند. تفسیر این متون به زمینهی تفسیر و هم به جایگاه مفسر بستگی دارد. این موضوع را میتوان با ذکر قیاسی از نقد ادبی بیشتر روشن کرد. در نقد ادبی جدید نیز ــ که سخت تحت تأثیر مطالعات فرهنگی قرار دارد ــ فرض بر این است که متون ادبی در هر دورهای معانیِ جدیدی کسب میکنند که چه بسا نویسنده هنگام آفرینش آن متون هرگز در نظر نداشته است. در واقع، معنا در مطالعات ادبی جدید مقولهای آبگونه است: شکل میپذیرد و تغییر میکند. بر طبق فرض منتقدان ادبیِ زمانهی ما، نویسنده معنا را در اثر «پنهان» نکرده است تا خواننده/ منتقد آن را «کشف» کند. معنا حاصل تعامل خواننده با متن است و در چهارچوب تنگی مانند «درست یا نادرست» نمیگنجد.
۳. از این حیث، متون فرهنگی (همچون متون ادبی) در اذهانِ اقشار یا طبقات مختلف جامعه خواه ناخواه انعکاسهای متفاوتی دارند. متن یا رفتار فینفسه سرچشمهی معنا نیست، بلکه محملِ بیان معناست. از آنجا که معانی متفاوتی را میتوان به متنی واحد انتساب داد، لذا معنا همواره بهطور بالقوه آبستن کشمکش است. بدین مفهوم، از نظر مطالعات فرهنگی، حوزهی فرهنگ محل منازعهی ایدئولوژیک است. مطالعات فرهنگی به منظور پرتوافشانی بر ابعاد پیچیدهی تعارض تفسیرهای گروههای مختلف اجتماعی از متون فرهنگی و منازعهی ایدئولوژیک در خصوص این تفسیرها صورت میگیرد.
۴. فرهنگ عامّه جلوهگاه این منازعهی ایدئولوژیک است. در کتاب واژگان عمده، ریموند ویلیامز استدلال میکند که از چهار معنای اصطلاح «عامّه»، دو معنا قدیمی و واجد دلالتی منفی هستند: ۱. «عامّه» به معنای «کهتر» یا «دونمرتبه» و مترادف عامیانه، که نمونههایی از مصادیق آن عبارتاند از «ادبیات عامیانه» یا «مطبوعات عامیانه» و ۲. «عامّه» به معنای «مورد پسند عوام یا افراد غیرروشنفکر» و مترادف عوامانه، که نمونههایی از مصادیق آن عبارتاند از «سرگرمیهای عوامانه» یا «روزنامهنگاری به سبک و سیاق عوامانه». دلالتهای منفی و تحقیرآمیز این دو معنا تا پیش از پیدایش مطالعات فرهنگی به منزلهی رهیافتی مدرن در پژوهشهای اجتماعی، به میزان زیادی موجب نادیده گرفتن جایگاه و اهمیت فرهنگ عامّه شده بود. از جملهی تحولات بزرگی که از رهیافت موسوم به مطالعات فرهنگی در بررسی مسائل فرهنگ سرچشمه گرفته، عطف توجه به کارکرد خاص فرهنگ عامّه است.
۵. به منظور پرتوافشانی بر این کارکرد و توضیح اینکه فرهنگ عامّه به چه مفهوم جلوهگاه منازعهی ایدئولوژیک است، پرداختن به دو موضوع ضرورت دارد: نخست باید تبیینی از نحوهی مشارکت در فرهنگ عامّه به دست داد، سپس باید نقش ایدئولوژی را در این فرهنگ روشن کرد. در ادامهی این نوشتار، برای پرداختن به موضوع اول از نظریهی روانکاوی به تقریر بَری ریچاردز و برای پرداختن به موضوع دوم از مفهوم هژمونی در اندیشهی گرامشی استفاده خواهم کرد.
۶. بَری ریچاردز در کتاب روانکاوی فرهنگ عامّه ــ که نمونهای کاربردی از رهیافت میانرشتهایِ مطالعات فرهنگی است ــ نظریهی فرهنگ عامّه را بر سه اصل بنیادین مبتنی میداند. نخست اینکه، ما اصولاً به صورت کنشگرانی مختار در فرهنگ عامّه سهیم میشویم. پیداست که ریچاردز با مطرح کردن این اصل، در واقع وجه افتراق نظریهی خود با نظریهی آدورنو و هورکهایمر در خصوص «صنعت فرهنگسازی» را برجسته میکند. به اعتقاد ریچاردز و بنابر این اصل، ما بازیخوردگانِ درماندهی یک «صنعت فرهنگسازی» مقتدر نیستیم، بلکه از تواناییِ تمایزگذاری و انتخاب بین شکلهای گوناگون فرهنگ عامّه برخورداریم. دومین اصل بنیادین نظریهی فرهنگ عامّه این است که انسانها با سهیم شدن در فرهنگ عامّه کسب لذت میکنند، در غیر این صورت آن فرهنگ دیگر عامّهپسند نمیبود. اصل سوم این است که التذاذِ ما از مشارکت در شکلهای فرهنگی عامّهپسندانه، دو سرچشمه دارد و این هر دو واجد ماهیتی روانی هستند: نخست اینکه این لذتها باعث ارضاءهای شهوانی و ناخودآگاهانهی روانی میشوند (از قبیل نشاط واپسروانهی موسیقی، به شرح مبسوط ریچاردز در فصلهای ۷ و ۸ کتابش). دوم اینکه فعالیتهای فرهنگی عامّهپسندانه ماهیتی لزوماً اجتماعی دارند و همین ماهیت موجب قوّت قلب و لذت میگردد. به زعم ریچاردز، «سهیم شدن در فرهنگ عامّه مجدداً بر آن چهارچوب اجتماعیِ بازدارندهای صحّه میگذارد که ما خود بخشی از آن هستیم، به آن تعلق داریم و آن چهارچوب نیز به ما تعلق دارد».
۷. به استدلال گرامشی، تداوم سلطهی طبقهی حاکم با توسل به جبر امکانپذیر نیست. در واقع، اِعمال خشونت و جبر حکم راهحل موقت برای خروج از بحران را دارد و طبقهی حاکم نمیتواند این سیاست را به طور راهبردی اختیار کند. مدرنیته از جمله با گسترش و امکانپذیر ساختن تعلیموتربیت عمومی در سطحی بالاتر از جوامع پیشاصنعتی، باعث پرورش شهروندانی گردیده که به مراتب بیش از شهروندان جوامع قبلی به حقوق مدنی خویش آگاهند. علاوه بر این، سایر نهادهای جامعهی مدنی که کارکردشان حراست از حقوق اقشار مردم در برابر دستگاه دولت است (از قبیل اتحادیههای کارگری و تشکلهای صنفیِ اقشار خردهبورژوا) وضعیتی را به وجود آوردهاند که تداوم سلطهی طبقهی حاکم را به رضایت و رغبت آحاد جامعه منوط میکند.
۸. در چنین وضعیتی، طبقهی حاکم به «هژمونی» متوسل میشود؛ به بیان دیگر، به جای اِعمال ارادهی مطلقِ حکومت (خودکامگی)، میکوشد تا اندیشهها و آراء و ارزشهای خاصی را که متضمن منافع و ادامهی سلطه اوست ترویج کند. به منظور اینکه اشاعهی این آراء به نحوی نامحسوس و متقاعدکننده صورت بگیرد، نهادهایی مدنی (مانند نظام آموزشی، رسانهها و خانواده) باید این وظیفه را به عهده بگیرند و اندیشهها و آراء و ارزشهای یادشده را امری طبیعی جلوه دهند. بدین ترتیب، هژمونیِ طبقهی حاکم موجد جامعهای میگردد که طبقات و گروههای فرودست رضایتمندانه به سلطهای که به آنان اِعمال میشود تن در میدهند و به لحاظ فرهنگی و سیاسی از ارزشها و اهدافی دفاع میکنند که متضمن ابقای ساختارهای غالبِ قدرت است. در چنین جامعهای، جلوههای ستم طبقاتی باعث بیثباتی اجتماعی نمیگردند، بلکه تعارضها و تنشهای موجود از راههای بیخطر دفع میشوند.
۹. نکتهی بسیار مهم در این زمینه، جایگاه فرهنگ عامّه به منزلهی عرصهی منازعات ایدئولوژیک است. محققانی که الگوی مطالعات فرهنگی را در پژوهشهای اجتماعی اختیار میکنند بر این اعتقادند که فرهنگ عامّه امکانی برای مقاومت گروههای اجتماعیِ تحت سلطه و رویارویی با پارادایمهای فرهنگیِ متضمن منافع گروههای مسلط فراهم میآوَرَد. به عبارتی، گروههای فرودست منفعلانه به هژمونی طبقهی حاکم تن در نمیدهند، بلکه ارزشهای فرهنگی را تعدیل میکنند تا با نیازها و خواستههایشان انطباق یابد. در نتیجه، نوعی ذهنیت دوگانه در ایشان پدید میآید و اعتقاداتشان تناقضآمیز جلوه میکند، زیرا اندیشهها و آراء آنها، هم متأثر از هژمونیِ اِعمالشده بر آنان است و هم متأثر از تجربیات زندگی روزمره.
۱۰. از آنچه در باب فرهنگ عامّه گفته شد، چنین برمیآید که این فرهنگ نه خودجوش است و نه تحمیلی. به سخن دیگر، فرهنگ عامّه نه دقیقاً دربرگیرندهی آن باورها و ارزشهایی است که گروههای تحت سلطه از سر اختیار وضع کردهاند و نه مبیّن باورها و ارزشهایی که ایدئولوژی گروههای مسلط به آنان قبولانده است. اصطلاحی که گرامشی برای توصیف این حوزه از فرهنگ به کار میبرد، «موازنهی مصالحهآمیز» است. به تعبیر او، فرهنگ عامّه آمیزهای از ارزشهای فرهنگیِ مسلط و مخالف است که در شکلهای مختلف با یکدیگر ترکیب شدهاند تا بین ایدئولوژی هژمونیک و خواستههای مغایر با آن ایدئولوژی، نوعی سازش صورت بگیرد.
۱۱. بر این اساس، به اعتقاد پژوهشگرانِ مطالعات فرهنگی، در فرهنگ عامّه متون و رفتارهای گفتمانی در «موازنهای مصالحهآمیز» بهطور دیالکتیکی سیلان مییابند و در برهههای مختلف تاریخی، معانی مختلفی کسب میکنند. رفتاری که در گذشته مبیّن ارزشهای طبقات حاکم محسوب میگردید، ممکن است در این سیلان به جزئی از اجزاء تشکیلدهندهی فرهنگ عامّه تبدیل شود.
۱۲. شاید مهمترین وجه مطالعات فرهنگی از منظر هژمونی این باشد که این الگوی پژوهشی، امکان رمزگشایی از مؤلفههای فرهنگساز را فراهم میآوَرَد. فرهنگ عامّه حوزهای است که مؤلفههایی از قبیل هویت قومی و ذهنیت نسلی و جنبههای فرهنگیِ جنسیتدر آن شکل میگیرند و اشاعه مییابند. عطف توجه به فرهنگ عامّه، در واقع کوششی است برای کشف قانونمندیهای حاکم بر فرایندهای شکلگیریِ ارزشهای اجتماعی. از این حیث، مطالعات فرهنگی نهایتاً در خدمت پژوهشهای آیندهاندیشانهای میتواند قرار گیرد که با اتکاء به معرفت کسبشده دربارهی وضعیت موجود، وضعیت فرهنگیِ آرمانی و ممکنالوقوعی را پیشبینی و برای نیل به آن وضعیتِ آرمانی برنامهریزی میکند.
دیدگاهی بگذارید!