چگونه می‌توان نقد ادبیِ حرفه‌ای نوشت؟ (۲)

در بخش قبلی این نوشتار استدلال کردیم که به منظور خوانش نقادانه‌ی متون ادبی و نوشتن تحلیل‌های علمی و ژرف‌نگر، از جمله لازم است که نظریه‌های ادبی را بیاموزیم. این نظریه‌ها حکم چهارچوب‌هایی را دارند که نوشتار نقادانه را سامان می‌دهند. اکنون بخش دوم این نوشتار را بخوانید که دومین شرط لازم برای یادگیری نقد ادبی را توضیح می‌دهد.


مطالعه درباره‌ی نظریه‌های ادبی، ما را با مجموعه مفاهیم و اصطلاحاتی آشنا می‌کند که در نقدهای عالمانه بر آثار ادبی باید به کار برده شوند. دلیل تأکید بر این‌که نقد ادبی بدون کاربرد این اصطلاحات، عالمانه نخواهد بود این است که نقد ادبی، مانند هر دانش دیگری، مصطلحات خاص خود را دارد. متخصصان هر دانشی (خواه متخصصان علوم انسانی و خواه متخصصان سایر علوم) از جمله با این نشانه شناخته می‌شوند که در گفتار و نوشتارشان از اصطلاحات تخصصی استفاده می‌کنند. برای مثال، مهندس الکترونیک در صحبت کردن راجع به مدارهای مورد استفاده در وسایل برقی، برای اشاره به اجزاءِ این مدارها از نام‌هایی استفاده می‌کند که البته اشخاص ناآشنا با این حوزه از علوم فنی و مهندسی دقیقاً متوجه نمی‌شوند («خازن»، «دیود»، «ولتاژ متناوب»، «آی‌سی»، «کلیدهای ان‌سی»، و …). به همین ترتیب، پزشکان متخصص قلب و عروق در مقالات‌شان از اصطلاحات علمی متداول در رشته‌ی خودشان استفاده می‌کنند («بطن چپ»، «دریچه‌ی میترال»، «نارسایی آئورت»، «شاخص توده‌ی بدن»، «نارسایی احتقانی»، …). ایضاً در مقالات فلسفی به اصطلاحات تخصصی‌ای برمی‌خوریم که ای‌بسا معنای دقیق یا درست آن‌ها برای اشخاص ناوارد به این حوزه از علوم انسانی چندان مشخص نباشد (در فلسفه‌ی وجودی مثلاً «رویدادگی»، «پرتاب‌شدگی»، «مرگ‌آگاهی وجودی»، «دازاین»، «آگاهی پیشاتعمقی»، …). مثال‌های بیشتری، هم از علوم انسانی و هم از سایر علوم، می‌توان آورد، اما نکته‌ی اصلی در همه‌ی این نمونه‌ها این است که هر دانشی واژگان تخصصی خود را دارد و اگر عالِمی آن اصطلاحات را در نوشتار یا گفتار خود به کار نبرد، آن‌گاه خواننده یا شنونده می‌تواند در علمی بودن نوشته‌ها و گفته‌های او تردید روا کند. نقد ادبی از این قاعده‌ی عام مستثنی نیست. مقالات منتقدان ادبی، یا گفتار آنان در جلسات نقد، باید با مفاهیم و اصطلاحاتی همراه باشد که نشانه‌ای از روشمند بودن نقد آن‌ها به دست دهد و مخاطب مطمئن شود که در آن مقاله یا گفتار چیزی بیش از برداشت‌های دلبخواهانه‌ی فردی ارائه می‌شود، زیرا همچنان که در بخش قبلی این نوشتار اشاره کردیم، حتی کسانی که هیچ مطالعه یا تحصیلاتی در حوزه‌ی نقد ادبی نداشته‌اند می‌توانند (و البته محق‌اند) بعد از خواندن هر شعر یا رمانی، یا بعد از تماشای هر فیلم سینمایی، نظر شخصی خود را درباره‌ی آن ابراز کنند، اما این قبیل نظراتِ غیرروشمند و کاملاً سلیقه‌ای را به هیچ عنوان نمی‌توانیم ذیل عنوان «نقد ادبی» قرار دهیم. (این قاعده مختص «نقد ادبی» است و نه مقالاتی که ژورنالیست‌ها در مطبوعات و رسانه‌های دیجیتالی درباره‌ی آثار ادبی و هنری می‌نویسند. نوشته‌های آنان از نوع «مقاله‌ی مرور و معرفی» (ریویو review) است که قواعد خاص خود را دارد و نقد ادبی اطلاق نمی‌شود.)

در پاسخی کامل‌تر به این پرسش که «چگونه می‌توان نقدهای حرفه‌ای، ژرف‌نگر و تأمل‌انگیز بر متون ادبی نوشت؟»، باید تأکید کنیم که افزون بر مطالعه‌ی نظریه‌های ادبی و آشنایی با مفاهیم و مصطلحات تخصصیِ هر یک از این نظریات متنوع، دانشجو یا پژوهشگر نقد ادبی باید خود را عادت دهد که حتماً «نقدهای دست‌اول» بخواند. در این‌جا مقصود از «نقدهای دست‌اول»، آن دسته از نوشتارهای نقادانه است که خودِ نظریه‌پردازان ادبی در تبیین کاربردیِ نظریه‌های‌شان نوشته‌اند. متأسفانه در دانشگاه‌های ما این‌گونه باب شده است که دانشجویان اغلب به متون ثانوی ارجاع داده می‌شوند. این قبیل متون شرح‌هایی از نظریه‌ها به دست می‌دهند و ممکن است شامل نقدهای عملی هم بشوند. مراجعه به چنین منابعی فی‌نفسه اشتباه نیست و حتی در دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته هم در سال اول و دومِ دوره‌ی لیسانس از منابع ثانوی برای تدریس نقد ادبی استفاده می‌کنند. اما به‌ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی و کسانی که می‌خواهند نقد ادبی را به صورت حرفه‌ای دنبال کنند باید توجه داشته باشند که این قبیل منابع اصلاً برای حرفه‌ای شدن در نقدنویسی کفایت نمی‌کنند. متقابلاً نقدهای نوشته‌شده به قلم خود نظریه‌پردازان، حکم بهترین الگوهای نقد ادبی را دارند و قطعاً دقت در چندوچونِ آن‌ها آموزه‌های ارزشمندی برای منتقدان حرفه‌ای خواهد داشت.

برای این‌که ضرورت مراجعه به منابع دست‌اول را بهتر متوجه شویم، بد نیست یک نمونه از این قبیل مراجع را مثال بزنیم. نقد ادبی روان‌کاوانه در زمره‌ی پُرطرفدارترین شیوه‌های نقد ادبی است که اوایل قرن بیستم معرفی شد و با تحولاتی که تا زمانه‌ی ما ادامه داشته، به شکل‌هایی بدیع و میان‌رشته‌ای نظریه‌پردازی شده است. روان‌کاوی در ابتدا صرفاً روشی نو برای درمان بیماری‌های روان‌تنی محسوب می‌شد، ولی به‌مرور زمان، هم با نوشته‌هایی به قلم بنیان‌گذار این نظریه (فروید) و هم با نوشته‌های شاگردان فروید (مانند ارنست جونز و ماری بناپارت)، دامنه‌ی آن گسترش پیدا کرد و به رویکردی برای تحلیل عمیق متون ادبی نیز تبدیل شد. خود فروید مقالات و تک‌نگاری‌های متعددی درباره‌ی ادبیات دارد که در آن‌ها از مفاهیم و روش‌شناسی‌های روان‌کاوانه برای خوانش متون مختلف ادبی بهره می‌گیرد. آثار ادبی‌ای که فروید بر آن‌ها نقد نوشت، ژانرهای گوناگونی مانند شعر و نمایشنامه و رمان و داستان کوتاه را در بر می‌گیرد. برای مثال، او نقدهای متعددی بر نمایشنامه‌های شکسپیر مانند هملت و تاجر ونیزی نوشت. همچنین نقد مفصل او (در حجم کتابی کوچک) بر رمان گرادیوا (اثر نویسنده و شاعر آلمانی ویلهلم یِنسِن) نمونه‌ی تمام‌عیاری از تحلیل موشکافانه‌ی متنی ادبی با استفاده از مفاهیم و روش‌شناسی روان‌کاوانه است. برای آن دسته از علاقه‌مندان نقد روان‌کاوانه که مایلند در این زمینه به‌طور تخصص کار کنند، مطالعه‌ی دقیق این نمونه‌ها از هر حیث ضروری است. گفتیم «مطالعه‌ی دقیق این نمونه‌ها» و این یعنی خواندن سرسری چنین نوشته‌هایی ثمربخش نخواهد بود. دانشجو و پژوهشگر نقد ادبی باید این قبیل منابع دست‌اول را نه صرفاً یک نوبت، بلکه چند بار بخواند، آن‌هم با فاصله‌ی زمانی تا با هر نوبت مراجعه به این منابع، جنبه‌ی قبلاً مغفول‌مانده‌ای از روش فروید در نقد ادبیات برای او برجسته شود. کتاب‌های نظریه و روش عموماً چنین ماهیتی دارند که نمی‌توان با یک بار مطالعه، بر همه‌ی مطالب آن‌ها اشراف پیدا کرد.

مثالی که درباره‌ی نقد روان‌کاوانه زدیم، به همین میزان در خصوص سایر رویکردهای نقد ادبی مصداق دارد. اما آن دسته از علاقه‌مندان ادبی که به‌طور خاص به نقد روان‌کاوانه علاقه‌مند هستند، می‌توانند برای خواندن نقدهایی که بنیان‌گذار این نظریه بر آثار ادبی نوشته است مراجعه کنند به کتاب کاربرد روان‌کاوی در نقد ادبی که چاپ هفتم آن اخیراً از جانب انتشارات مروارید منتشر شد.

 

چگونه می‌توان نقد ادبیِ حرفه‌ای نوشت؟ (۱)

اغلب پرسیده می‌شود که: روش درست برای یادگیری شیوه‌های نقد ادبی و نوشتن نقدهای ژرف‌نگر چیست؟ شاید بد نباشد اندکی درباره‌ی «نقد ژرف‌نگر» توضیح بدهیم. بسیار پیش می‌آید که وقتی نقد رمانی را می‌خوانیم، با خود می‌گوییم «من این رمان را قبلاً خوانده بودم، اما با خواندن نقد آن تازه به جنبه‌های ناپیدا یا موضوعات مهمی پی بردم که از چشم من پنهان مانده بود.» آن‌گاه منطقاً این پرسش مطرح می‌شود که آیا منتقدانی که نقدهای عمیق و تأمل‌انگیز بر آثار ادبی می‌نویسند، صرفاً اشخاص «باهوشی» هستند؟ به بیان دیگر، آیا نقد حاصل فراست و ذکاوتی است که اشخاص عادی از آن بی‌بهره‌اند؟

به این پرسش که «چگونه می‌توان نقدهای حرفه‌ای، ژرف‌نگر و تأمل‌انگیز نوشت؟»، پاسخ‌های مختلفی می‌توان داد، در این نوشتار می‌خواهم استدلال کنم که نقد ادبی ژرف‌نگر را نباید محصول ضریب هوشی بالا دانست، کما این‌که ناتوانی از نوشتن نقد ادبی را هم نباید نشانه‌ی کودن بودن کسی پنداشت. اساساً تیزهوشی و کندذهنی، مقولات مطلق یا حتی مناسبی برای ارزیابی نوشتارهای نقادانه نیستند. دلیل گیرایی و اثرگذاری نقد آثار ادبی و هنری را بیشتر باید در دانشی جست که منتقد از آن برخوردار بوده و ماهرانه به کار برده است. دو پاسخ ممکن (اما نه نهایی) به این پرسش که «چگونه می‌توان نقد ادبیِ حرفه‌ای نوشت؟»، از این قرارند:

۱. نوشتن نقد ادبی عمیق و مجاب‌کننده، مستلزم یادگیری نظریه‌های ادبی است.

۲. یک راه بسیار اثرگذار برای حرفه‌ای شدن در حوزه‌ی نقد ادبی، خواندن نقدهای الگو به قلم نظریه‌پردازان نقد ادبی است.

در نوشتار حاضر به موضوع اول (ضرورت آموختن چهارچوب‌های نظری نقد) می‌پردازم و در بخش بعدی این نوشتار، موضوع دوم (نقدهای الگو) را کمی باز می‌کنم.

اصل مسلم نقد ادبی علمی این است: بدون دانستن نظریه‌های نقد نمی‌توان متون ادبی را نقد کرد. نظریه‌های نقد ادبی چهارچوب‌های تئوریکی هستند که مفاهیم و روش‌های نقد را مشخص می‌کنند و فقط با دانستن آن‌هاست که می‌توانیم متون ادبی را به روشی نظام‌مند و علمی تحلیل کنیم. از این رو، هر منتقد ادبی حرفه‌ای لزوماً باید با این نظریه‌ها، که در زمانه‌ی ما به میزان زیادی میان‌رشته‌ای شده‌اند، آشنا باشد. در این جمله‌ی اخیر، بر کلمه‌ی «حرفه‌ای» تأکید گذاشته شده است، زیرا هر کسی در جایگاه خواننده‌ی عامِ ادبیات، می‌تواند نظری مثبت یا منفی درباره‌ی آثار ادبی ابراز کند. بی‌تردید کسی هم که اصلاً با نظریه‌های نقد فیلم آشنا نباشد، پس از تماشای هر فیلمی می‌تواند درباره‌ی آن حرفی بزند. سخنان این قبیل اشخاص درباره‌ی آثار ادبی یا هنری صرفاً سلیقه‌های آنان را بر ما معلوم می‌کند. یعنی می‌فهمیم که آنان از چه نوع شعرها یا داستان‌هایی خوش‌شان می‌آید، معمولاً چه نوع فیلم‌هایی را تماشا می‌کنند، چرا از خواندن فلان رمان به وجد آمده‌اند حال آن‌که رمانی دیگر را نپسندیده‌اند، و غیره. اما ابراز سلیقه برابر با نقد ادبی نیست. نقد زمانی صورت می‌گیرد که منتقد چهارچوب معیّنی را برای بررسی جزئیات متن اختیار می‌کند و با مفاهیم و روش‌شناسی‌های مأخوذ از همان چهارچوب نظری، جنبه‌هایی از متن را موشکافانه می‌کاود. کاوش یعنی توجه به دلالت‌های زیبایی‌شناختی متون. این قبیل دلالت‌ها عموماً از دید خواننده‌ی عام و ناآشنا با نظریه‌های ادبی پنهان می‌ماند. از این بابت نباید تعجب کرد، کما این‌که به خواننده‌ی عام نباید خرده گرفت. چنین خوانندگانی برای مقاصد غیرحرفه‌ای ادبیات می‌خوانند. آن‌ها عموماً می‌خواهند سرگرم شوند، یا اوقات فراغت را با کاری «مفید» مانند مطالعه بگذرانند. اما منتقد حرفه‌ای هدف دیگری را دنبال می‌کند. او می‌خواهد معانی دلالت‌شده‌ای را تبیین کند که با استفاده از تکنیک‌های ادبی و به شکلی تلویحی در متن گنجانده شده‌اند و در فرایند خواندن به ذهن مخاطب متبادر می‌شوند. بدون آگاهی از نظریه‌هایی که نحوه‌ی شکل‌گیری معنا در متون ادبی را با مفاهیم و روش‌های خاص به ما معرفی می‌کنند، نمی‌توان به چنین هدفی نائل شد.

ادامه دارد.

سخنرانی دکتر پاینده برای جمعی از شاعران

حسین پاینده روز جمعه ۲۱ دی‌ماه ۱۴۰۳ برای جمعی از شاعران سخنرانی خواهد کرد. در این سخنرانی، دکتر پاینده به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد که: ماهیت شعر چیست؟ چرا شعر سروده می‌شود و شاعر چه نقشی در زندگی اجتماعی ایفا می‌کند؟ چرا در جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به شاعرانی نیاز داریم که بتوانند چندوچونِ زندگی معاصر را با نگاهی عمیق بکاوند؟ در این سخنرانی همچنین چند شعر مدرن تحلیل خواهند شد.

شرکت در این سخنرانی برای همه‌ی علاقه‌مندان آزاد است.

زمان: جمعه ۲۱ دی‌ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۵

مکان: تهران، خیابان هنگام، بلار دلاوران، خیابان آزادگان شمالی، فرهنگسرای سلامت، کانون شعر هنگام

اطلاعیه‌ی «کارگاه اگزیستانسیالیسم در ادبیات داستانی» و «کارگاه داستان‌نویسی»

حسین پاینده به‌زودی دو کارگاه برگزار خواهد کرد. شرح محتوای این دو کارگاه را می‌توانید در ادامه بخوانید.


اطلاعیه‌ی «کارگاه اگزیستانسیالیسم در ادبیات داستانی»

ادبیات نوعی اندیشه‌ورزی است و به همین سبب آفرینش متون ادبی، از دیرباز تاکنون، با ژرف‌اندیشیِ فیلسوفان مقایسه شده است. به طریق اولیٰ، بخش بزرگی از نظریه‌پردازی‌ها درباره‌ی ادبیات از جانب فلاسفه صورت گرفته است و نحله‌های مختلف فلسفی زمینه‌ساز تولید متون ادبی مطابق با مبانی اندیشگانیِ همان نحله‌ها شده‌اند. یکی از تأثیرگذارترینِ این مکاتب، اگزیستانسیالیسم بوده است که از اواسط قرن بیستم در اروپا از راه آثار فیلسوف ــ ادیبانی مانند سارتر، کامو و کافکا بسیار مورد توجه اهالی ادبیات قرار گرفت. ترجمه‌ی آثار این سه متفکر و نویسنده‌ی سرشناس به فارسی، به‌ویژه در دهه‌ی ۱۳۵۰، نویسندگان ادبیات داستانی در ایران را نیز تحت تأثیر قرار داد. آثار ادبی‌ای که با تأثیرپذیری از اصول اگزیستانسیالیسم نوشته می‌شوند، پرسش‌هایی از این دست را برجسته می‌کنند: وجود داشتن به چه معناست؟ هدف از وجود داشتن انسان چیست؟ انسان چه جایگاهی در نظام هستی جهان دارد؟ فردانیت انسان چگونه حاصل می‌آید؟ آیا انسان قادر است سرنوشت خویشتن را به اختیار خود رقم بزند؟ ردپای اثرگذاری این قبیل پرسش‌های اگزیستانسیالیستی را همچنین در آن دسته از رویکردهای نقد ادبی می‌توان دید که غالباً بعد از دوره‌ی شکوفایی اگزیستانسیالیسم نظریه‌پردازی شدند، مانند نظریه‌های فمینیستی و پسااستعماری.

کارگاه «اگزیستانسیالیسم در ادبیات داستانی» با هدف آشنایی با برخی از اصول و مبانی این نحله‌ی فکری و نحوه‌ی تحلیل متون ادبی در پرتو ملاحظات اگزیستانسیالیستی برگزار می‌شود. این کارگاه نُه جلسه‌ی صد دقیقه‌ای خواهد داشت و علاوه بر مباحث نظری در معرفی برخی از اصطلاحات کلیدی اگزیستانسیالیسم که به‌ویژه در حوزه‌ی نقد ادبی کاربرد دارند، آثاری از سارتر و کامو و کافکا، شامل چهار داستان کوتاه و یک رمان، از منظری اگزیستانسیالیستی تحلیل خواهند شد. این دوره‌ی آموزشی به صورت «کلاس» برگزار نمی‌شود، بلکه «کارگاه» (محل کار) خواهد بود و لذا اعضای آن باید با مراجعه به منابعی که در کارگاه معرفی می‌شود، مطالعات جانبی انجام دهند و همچنین در مباحث کارگاه فعالانه مشارکت کنند.

علاقه‌مندان می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام با شماره‌ی ۰۹۱۹۳۳۹۹۱۰۵ تماس بگیرند.


اطلاعیه‌ی «کارگاه داستان‌نویسی (۱)»

هدف از برگزاری این کارگاه که طی ۹ جلسه‌ی ۱۰۰ دقیقه‌ای برگزار خواهد شد، افزایش مهارت‌های خلاقانه‌ی نویسندگان نوقلم است که قصد دارند داستان‌نویسی را به‌طور جدی و حرفه‌ای دنبال کنند. رویکرد این کارگاه به داستان‌نویسی مبتنی بر نظریه‌هایی ادبی و شناخت سبک‌های داستان‌نویسی در ادبیات ایران و جهان خواهد بود. شرکت‌کنندگان در این دوره، می‌بایست از عناصر داستان شناختی مقدماتی داشته باشند (زاویه‌ی دید، شخصیت، پیرنگ، کشمکش، ). در هر یک از جلسات، نخست بحثی نظری درباره‌ی شیوه‌های داستان‌نویسی انجام خواهد شد و سپس داستانی که یکی از شرکت‌کنندگان کارگاه نوشته است در جمع خوانده و بررسی می‌شود. در بحث راجع به داستان‌ها، شیوه‌ی به‌کارگیری خلاقانه و هدفمندِ عناصر داستان برای القای درونمایه‌ی مورد نظر نویسنده بحث خواهد شد. این کارگاه پیش‌نیاز شرکت در «کارگاه داستان‌نویسی (۲)» است که متعاقباً با برگزیده‌ای از شرکت‌کنندگانِ کارگاه مقدماتی برگزار خواهد شد.

علاقه‌مندان می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام با شماره‌ی ۰۹۱۹۳۳۹۹۱۰۵ تماس بگیرند.

مصاحبه‌ی حسین پاینده با مجله‌ی «داستان» (بخش دوم)

آنچه در زیر می‌خوانید، بخش دوم از مصاحبه‌ی حسین پاینده با مجله‌ی داستان است. بخش نخست این گفت‌وگو پیشتر در این سایت بازنشر شده بود.


۴. یعنی اعتقاد دارید نویسندگان ادبیات داستانی برای دستیابی به موفقیت حرفه‌ای باید با نقد ادبی آشنا باشند؟

پاینده: نویسنده‌ی عصر حاضر برای این‌که راوی قابل‌اعتمادی از ویژگی‌های فرهنگیِ جامعه‌ی دوره‌وزمانه‌ی خود باشد، باید اشراف عمیقی بر روندهای اجتماعی، تحولات تاریخی، ظهور و افول گفتمان‌ها و چندوچونِ فرهنگ مسلط اجتماعی داشته باشد. این بدان معناست که داستان‌نویس و رمان‌نویس اصولاً باید اهل مطالعات گسترده باشد، یعنی درباره‌ی تاریخ (به‌ویژه تاریخ دهه‌های نزدیک به زمانه‌ی خودش) کتاب خوانده باشد؛ با فلسفه و مکاتب فلسفی اثرگذار در شکل‌گیری جنبش‌های ادبی آشنا باشد؛ قدری روان‌شناسی کودک خوانده باشد؛ تحولات سیاسی را دنبال کرده باشد، از سمت‌وسوی تحولات علم و فناوری آگاه باشد و … . بدون چنین آگاهی و اشرافی نمی‌توان داستان یا رمان عمیقی نوشت. از یاد نبریم که نویسندگان در زمره‌ی اشخاصِ روشن‌ضمیر و آگاه قرار می‌گیرند. پس باید مطالعه‌ی وسیع داشته باشند. نظریه‌های نقد هم بخش مهمی از چنین مطالعه‌ای است. اگر دقت کنید می‌بیند که بهترین داستان‌نویسان و رمان‌نویسان ما چنین اشخاص مطلع و پژوهشگری بودند. مثلاً آل‌احمد به‌خوبی با تحولات اجتماعی و تاریخی زمانه‌ی خود آشنا بود، هم تحولات در ایران و تحولات در بلوک شرق. به طریق اولیٰ، او نحله‌ی فلسفه‌ای مانند اگزیستانسیالیسم را که در اواخر دهه‌ی چهل و اوایل دهه‌ی پنجاه خورشیدی در میان روشنفکران ما طرفداران پُرتعدادی داشت به‌خوبی می‌شناخت، همچنان که از آثار نویسنده‌ی اگزیستانسیالیستی مانند سارتر هم شناخت خوبی داشت. به همین ترتیب، هدایت با اگزیستانسیالیسم و نحله‌های ادبی نزدیک به آن مانند معناباختگی (ابزورد) آشنا بود، یا روان‌کاوی و سوررئالیسم را می‌شناخت. بسیاری از نویسندگان ما نه‌فقط داستان و رمان می‌نوشتند بلکه همچنین مترجم بودند و آثاری درباره‌ی مکاتب فلسفی ترجمه کردند. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که نویسنده باید اهل مطالعه‌ی عمیق باشد و اطلاعات عمومی و علمی داشته باشد. نقد ادبی از این قاعده مستثنی نیست و به این معنا، آشنایی با نظریه‌های نقد از ملزومات تولید ادبی در حوزه‌ی ادبیات داستانی است.

۵.پس آیا می‌توانیم نتیجه بگیریم که نظریه‌های نقد، به پیشرفت ادبیات داستانی کمک می‌کند؟

پاینده: همان‌طور که اشاره کردم، نقد ادبی در درجه‌ی نخست به منظور تبیین نظام‌مند معانیِ متکثرِ متون، با استناد به نظریه‌های ادبی و با استدلال صورت می‌گیرد. اما اگر نسل جدیدِ نویسندگان ادبیات داستانی در کشور ما با نظریه‌های نقد آشنا شوند، به بینش پیچیده و عمیقی از انسان می‌رسند و آن‌گاه شخصیت‌سازی و شخصیت‌پردازی هم در آثارشان پیچیده‌تر و تأمل‌انگیزتر می‌شود. این تحول البته می‌تواند سطح ادبیات داستانی را در کشور ما از آنچه اکنون هست بالاتر ببرد و باعث ارتقاءِ کیفی آن شود. دست‌اندرکاران ادبیات داستانی و به‌ویژه مدیران فرهنگی در این حوزه اغلب این موضوع را به صورت پرسش مطرح می‌کنند که چرا رمان‌هایی مانند «سَووشون» یا «بوف کور» یا «همسایه‌ها» به قلم نسل متقدمِ نویسندگان ما به زبان‌های دیگر ترجمه شده، اما این توفیق در مورد آثار متأخر کمتر به دست آمده است؟ یا چرا نویسندگان معاصر ما نتوانسته‌اند همان شهرت یا شناخته‌شدگیِ بین‌المللی را کسب کنند که مثلاً برخی از رمان‌نویسان معاصر ترکیه در سطح جهانی به دست آورده‌اند؟ به نظرم بخشی ـــ اما البته نه همه‌ی ـــ پاسخ به این پرسش‌ها را باید با تفحّص درباره‌ی همان رابطه‌ای جست که من بین برخورداری از دانش نقد ادبی از یک سو و توانایی خلق داستان‌ها و رمان‌های چندلایه و عمیق از سوی دیگر برقرار کردم.

۶. انواع نقد در ادبیات داستانی کدام هستند؟

پاینده: همان‌گونه که در کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» توضیح داده‌ام، نقد ادبی گفتمانی چندوجهی و متکثر است. انواع رویکردهای نقد ادبی وجود دارند و هر چقدر به زمانه‌ی حاضر نزدیک‌تر می‌شویم، این رویکردها متنوع‌تر و چندگانه‌تر شده‌اند. برخی از رویکردهای نقد با طی کردن سِیری تکوینی و دیالکتیکی، شکل‌های جدیدتری پیدا کرده‌اند که می‌شود گفت برابرنهاد (آنتی‌تز) شکل‌های قدیمی‌تر هستند. برای مثال، تاریخ‌گرایی سنتی از دهه‌ی ۱۹۸۰ به این سو جای خود را به تاریخ‌گرایی نوین داده است که هرچند محور آن همچنان تاریخ است، اما اهداف و روش‌های آن تحت تأثیر اندیشه‌های فلسفی فوکو درباره‌ی گفتمان و قدرت، به‌کلی تغییر کرده‌اند. از سوی دیگر، میراث سترگ فرمالیسم، اعم از «فرمالیسم روسی» و «نقد نو»، با گذشت بیش از هشتاد سال از ظهور آن همچنان در مطالعات ادبی باقی مانده است. در چند دهه‌ی اخیر نظریه‌های روایت‌شناسی تأثیر به‌سزایی در مطالعات نقادانه‌ی ادبیات باقی گذاشته است و اهالی ادبیات داستانی اقبال فراوانی به آن نشان داده‌اند. ایضاً رویکردهایی مانند نقد اسطوره‌ای و کهن‌الگویی، به‌خصوص دیدگاه‌های یونگ در این حوزه، هنوز طرفداران خاص خود را دارد. نشانه‌شناسی و مطالعات فرهنگی را نیز می‌توان در زمره‌ی رویکردهایی دانست که از دهه‌ی ۱۹۶۰ به این سو، هم دامنه‌ی مطالعات نقادانه را فراخ‌تر کرده‌اند و هم مفاهیم و روش‌شناسی‌های جدید و جالبی را در این حوزه رواج داده‌اند. همچنین می‌توان از رویکردهای دیگری مانند «واسازی» (نظریه‌ی دریدا)، نقد لاکانی، نظریه‌ی رمان چندصدایی (رویکرد باختین)، یا نظریه‌های پسامدرن، پساساختارگرا و غیره نام برد. نقد ادبی به‌قدری متنوع شده و گستره‌ی آن به‌قدری بسط پیدا کرده است که امروزه برخی از منتقدان ترجیح می‌دهند صرفاً در یک حوزه‌ی معیّن از آن کار کنند.

۷. در حال حاضر کدام نوع از انواع نقد، در ایران جریان دارد؟

پاینده: به گمانم ما در وضعیتی هستیم که هنوز باید درباره‌ی این‌که چه کاری مصداق نقد ادبی است تأمل کنیم. بسیاری از نوشته‌هایی که در مطبوعات ما با عنوان «نقد رمانِ …»، «نقد شعرِ …»، «نقد فیلمِ …» و غیره منتشر می‌شوند، در بهترین حالت از نوع مقالات موسوم به «مرور و معرفی» (ریویو) هستند، نه نقد ادبی به معنای اخص کلمه که پیشتر تعریفی از آن به دست دادم. این نوع مقالات یک اثر ادبی تازه‌منتشرشده را به خواننده معرفی می‌کنند، نکاتی را درباره‌ی نویسنده‌اش مطرح می‌کنند و نهایتاً ارزیابی شخص مقاله‌نویس از آن اثر را هم اعلام می‌کنند. مثلاً مقاله‌نویس اعلام می‌کند که «رمانِ … که تازه‌ترین اثر به قلمِ … است، بسیار دلچسب و گیراست». این قبیل ارزش‌داوری‌ها در مقالات مرور و معرفی اِشکالی ندارد و با ماهیت این نوع نوشتار همخوانی دارد، اما نسبتی با نقد ادبی ندارد. بخشی از تصورات و توقعات نادرست ما از نقد ادبی، ناشی از همین کلمه‌ی غلط‌اندازِ «نقد» و «منتقد» است. ما «نقد» را با «انتقاد» هم‌معنا پنداشته‌ایم و گمان می‌کنیم منتقد کسی است که اشکالات یا ضعف‌ها یا کمبودهای آثار ادبی را برمی‌شمرد و نظرات شخص خودش را ابراز می‌کند.

در کنار این نوع مقالات، در نشریات دانشگاهی هم شاهد نوع مکانیکی و بی‌روحی از نقد ادبی هستیم که خواننده‌ای ندارد و فقط برای دریافت مدارک دانشگاهی یا ارتقاء مرتبه‌ی اعضای هیأت علمی منتشر می‌شود. این مقالات را که اصطلاحاً «علمی ــ پژوهشی» نام گرفته‌اند، صرفاً در نشریات دانشکده‌های علوم انسانی و ادبیات و هنر می‌بینید. این‌ها نوعاً برگرفته از پایان‌نامه‌های فوق‌لیسانس و دکتری هستند و صرفاً برای کسب امتیاز در سلسله‌مراتب اداری دانشگاه منتشر می‌شوند. یعنی برای مثال، عضو هیأت علمی که استادیار است، برای ارتقاء به مرتبه‌ی دانشیاری نیاز به کارهای پژوهشی دارد که یکی از مهم‌ترین‌شان همین انتشار مقاله در نشریات دانشگاهی است. ایضاً دانشیاران برای ارتقاء به مرتبه‌ی استادتمامی باید چنین مقالاتی سرهم کنند و جایی انتشار دهند. معمولاً هم هیچ‌جا غیر از نشریات دانشگاهی این نوع مقالات را نمی‌پذیرند. جالب این‌که اکنون مدتی است که مطابق با دستورالعمل وزارت متبوع، دانشگاه‌ها این نوع نشریات را به صورت کاغذی منتشر نمی‌کنند چون کسی آن‌‌ها را نمی‌خرد. این نشریات در واقع صفحه‌ای در سایت دانشگاه مربوط هستند و هر نویسنده‌ای مقاله‌اش را از آن‌جا به صورت الکترونیکی ذخیره می‌کند تا در کارنامه‌ی پژوهشی‌اش بگنجاند و ارتقاء بگیرد. نویسنده‌ی واقعی این مقالات دانشجویان هستند و خود آن‌ها هم اغلب از اینترنت و مقالات دیگران رونویسی می‌کنند، اما با این استدلال که پایان‌نامه را استادی راهنمایی کرده است، الزاماً نام استاد راهنمای پایان‌نامه هم باید به‌عنوان نویسنده‌ی مقاله ذکر شود. همان‌طور که اشاره کردم، این مقالات روالی کاملاً مکانیکی دارند، یعنی نویسنده چندین صفحه را درست مانند جزوه‌های درسی به تشریح نظریه اختصاص می‌دهد و بعد آن نظریه را به یک رمان یا شعر یا داستان کوتاه «اِعمال» می‌کند. آن بخشی که تشریح نظریه است، عیناً از منابع دیگر رونوشت می‌شود و بنا بر این هیچ خلاقیتی یا هیچ اداء سهمی به دانش صورت نمی‌گیرد. بخش کاربردی هم جوری نوشته می‌شود که احساس می‌کنید تعمیرکار اتومبیل دارد از آچار بُکس و پیچ‌گوشتی برای باز کردن موتور و تعویض تسمه‌ی تایم استفاده می‌کند. این مقالات نوعاً با زبانی مغلق نوشته می‌شوند و خواننده‌ی علاقه‌مند به ادبیات نمی‌تواند با آن ارتباط بگیرد. انتشار این شبه‌نقدها هرچند موجب کسب امتیازات مادی در سلسله‌مراتب دانشگاهی می‌شود، اما تأثیر اجتماعی و حتی معرفتی ندارد.

۸. می‌شود چند اثر مفید در زمینه‌ی نقد ادبی برای مخاطبان‌مان معرفی کنید؟ چطور باید درباره‌ی نقد ادبی مطالعه کرد و آن را یاد گرفت؟

پاینده: مطالعه درباره‌ی نقد ادبی باید حتماً به صورت برنامه‌ریزی‌شده و منظم انجام شود تا به نتیجه‌ی مطلوب برسد. از تعامل با کسانی که برای راهنمایی یا منابع نقد با من تماس می‌گیرند، متوجه شده‌ام که اکثر آن‌ها کتاب‌های متعددی را خوانده‌اند، اما هنوز نتوانسته‌اند به‌اصطلاح راه خودشان را در این مسیر پیدا کنند. می‌گویند از خواندن مقاله‌ای که رمانی را برای‌شان نقد کرده است بسیار لذت می‌برند، اما خودشان نمی‌توانند چنان مقالاتی بنویسند. من مشکل را در مطالعه نکردن آن‌ها نمی‌بینم، چون همان‌طور که گفتم این اشخاص غالباً اهل مطالعه هستند و با علاقه‌ای که به نقد ادبی دارند کتاب‌های متعددی را هم خوانده‌اند. مشکل بیشتر در نظام‌مند نبودن مطالعات آن‌هاست. مقصودم از نظام‌مندی در مطالعه این است که هر کسی با توجه به سطح دانش و آگاهی پیشینیِ خود، باید منابع متناسب با نیازهایش را بخواند، ضمن این‌که نباید غرق در تئوری شد و از نقد عملی غفلت کرد. بهترین منابع نقد ادبی آن‌هایی هستند که نظریه‌های این حوزه از علوم انسانی را با زبانی روشن و فهمیدنی برای مخاطب توضیح داده باشند و در عین حال شامل نمونه‌هایی از کاربرد عملی آن نظریه‌ها باشند تا خواننده الگوی مشخصی از نقد داشته باشد.

به‌سختی می‌شود منبعی را معرفی کرد که همه‌ی علاقه‌مندان، در سطوح مختلف، بتوانند از آن استفاده کنند. اما اگر کسی با الفبای نقد ادبی آشنا نیست و می‌خواهد نقد ادبی را از پایه یاد بگیرد، می‌تواند مطالعاتش را با کتاب «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» نوشته‌ی سلینا کوش شروع کند که انتشارات مروارید آن را منتشر کرده است. خود من به سبب شغلم که تدریس نقد ادبی در دانشگاه علامه است، برای رفع مشکل کمبود منبعی که هم جنبه‌ی نظری داشته باشد و هم جنبه‌ی کاربردی، کتاب دوجلدی «نظریه و نقد ادبی: درسنامه‌ای میان‌رشته‌ای» را تألیف کردم که نظریه‌های اصلی در این حوزه را معرفی می‌کند و در پایانِ هر فصلِ آن، نمونه یا نمونه‌هایی از نقد عملی درباره‌ی ادبیات داستانی و شعر و فیلم (همگی ایرانی) هم گنجانده شده است. با این حال تأکید می‌کنم شاید هیچ‌کدام از این منابع نیازهای خاص این یا آن خواننده‌ی علاقه‌مند را به‌طور کامل اجابت نکند. این خود خواننده است که با توجه به مطالعات قبلی‌اش می‌تواند منابع مناسب را تشخیص بدهد.

۹. در پایان، اگر مطلب خاصی هست که مایلید اضافه کنید، بفرمایید.

پاینده: به گمانم خواننده‌ی این گفت‌وگو، اگر فراست داشته باشد، می‌تواند با تأمل در وضعیت نقد ادبی در کشور ما به ارزیابی متقنی برسد. پیوند تنگاتنگی بین فرهیختگی و نقد ادبی وجود دارد. کسانی که بخواهند با جنجال و ادعاهای بی‌اساس جایگاهی برای خود در نقد ادبی ایجاد کنند، فقط تلقی عمومی از اهالی ادبیات را مخدوش می‌کنند، ضمن این‌که خودشان هم هرگز مورد احترام نخواهند بود. اهالی راستین فرهنگ و ادبیات به زحمات اشخاص برای مطالعات ادبی ارزش قائل می‌شوند، نه جار و جنجال و شهرت‌طلبی. نقد ادبی در زمره‌ی علوم انسانی است و کسانی که نشانه‌ای از انسانیت در عملکردشان نبینیم، نمی‌توانند جزو اصحاب علوم انسانی و نقد ادبی محسوب شوند. بدون توجه به جنبه‌های انسانیِ نقد، از درک ماهیت ادبیات و نقد ادبی عاجز می‌مانیم و راه به جایی نمی‌بریم.