در پایان سومین جلسه از کارگاه «نقد رمان با رویکرد باختین» که دیروز برگزار شد، یکی از اعضای کارگاه دربارهی مفهوم «کرونوتوپ» در نظریهی باختین سؤال کرد. این یادداشت کوششی است برای ارائهی پاسخی هرچند فشرده به این پرسش. این پاسخ، هم میتواند برای منتقدان ادبی و پژوهشگران نقد رمان درخور توجه باشد و هم برای رماننویسان صناعتدان و نوآور.
ابتدا ببینیم معنای لغوی یا تحتاللفظی «کرونوتوپ» چیست. این اصطلاح (chronotope) از دو ریشهی یونانی مشتق شده است: chron و tope. جزءِ اول یعنی «زمان» و جزءِ دوم یعنی «مکان» (o که بین این دو جزء قرار گرفته، حرف ربط است). پس بهطور تحتاللفظی میتوانیم این اصطلاح را «زمان و مکان» معنا کنیم، اما معادل رسای آن «پیوستار زمانی ـ مکانی» است.
همچون دو اصطلاح «مرکزگرا» و «مرکزگریز» که باختین از علوم پایه (بهطور خاص فیزیک) اخذ کرد و در نظریهاش به کار برد، منشأ اصطلاح «پیوستار زمانی ــ مکانی» نیز در واقع نوشتههای فیزیکدان مشهور آلمانی آلبرت آینِشتَین دربارهی نظریهی نسبیت است. جالب است که باختین این اصطلاح را از یک فیزیکدان به عاریت میگیرد، ولی به منظور اینکه معنای جدیدی به آن بخشد، از فلسفهی یک فیلسوف قرنهجدهمی یعنی ایمانوئل کانت کمک میگیرد. بحث باختین دربارهی این مفهوم در مقالهی مفصل وی با عنوان «اقسام زمان و پیوستار زمانی ــ مکانی در رمان» (یکی از چهار مقالهی کتاب تخیل گفتوگویی) آورده شده است. وی در این نوشتار، بر خلاف سایر آثارش که همیشه عنصر زبان را شالودهی بحث دربارهی رمان قرار میداد، اهمیت فراوانی برای عنصر زمان و مکان قائل میشود. البته در بحثهای نظریهپردازان نقد ادبی، هم پیش از باختین و هم بعد از او، همیشه به این دو عنصر در ادبیات داستانی توجه شده است. اما باختین به پیروی از کانت استدلال میکند که زمان و مکان از یکدیگر جدا نیستند و کلیتی واحد را تشکیل میدهند. این دو مقوله وابستگی متقابل به هم دارند و لازموملزومِ یکدیگرند. اگر رماننویس در کار خود موفق بوده باشد، در رمانِ او زمان در مکان تبلور مییابد و مکان هم با تغییر زمان دگرگون میشود و دلالت دیگری پیدا میکند. ایضاً به تأسی از کانت که معتقد بود هر گونه ادراکی صرفاً بر اساس هر دو مؤلفهی زمان و مکان برای شناسا امکانپذیر میشود (و به بیان دیگر، خارج از چهارچوب زمان و مکان نمیتوان به ادراک رسید)، باختین مینویسد: «در نتیجه، هر گونه ورود به حوزهی معانی [و ما میتوانیم اضافه کنیم بهویژه معانی آثار ادبی] فقط با گذشتن از دروازهی پیوستار زمانی ــ مکانی ممکن میشود».
«پیوستار زمانی ــ مکانی» مفهومی است که برداشت معمول ما از زمان و مکان ـــ همچنین تلقیمان از کارکرد این دو عنصر در رمان ـــ را عوض میکند. بهطور معمول، زمان را مفهومی انتزاعی میدانیم، ولی باختین زمان را مقولهای مادی میداند، به این معنا که زمان را میتوانیم در مکانهای جهان واقعیِ پیرامونمان، همچنین در حرکت انسان در این مکانهای واقعی، متبلور ببینیم. مطابق با این درک جدید، متون ادبی مختلف را میتوان بر این اساس تقسیمبندی کرد که زمان در آنها چگونه چهارچوبی برای بازنمایی جهان عینی و جابهجایی و حرکت انسان ایجاد میکند. در هر رمانی، بسته به نوع پیوستار زمانی ــ مکانیِ آن، شخصیتها و مکان رویدادها تابعی از نحوهی پیش رفتن زمان هستند.به اعتقاد باختین، ژانرهای رایج در هر برههای از تاریخ ادبیات را میتوان بر اساس پیوستار زمانی ــ مکانیِ همان برهه تبیین کرد. او در مقالهاش میکوشد انواع این پیوستارها در ادبیات اروپا را دستهبندی کند و پژوهش در این باره را با بررسی روایتهایی آغاز میکند که قدمتشان به یونانِ سدهی سوم بازمیگردد تا سپس به آثار طنزنویس فرانسوی قرن شانزدهم، فرانسوا رابله، و نهایتاً به رمانهای معاصر خود بپردازد.
پیداست که مفهوم «کرونوتوپ» یا «پیوستار زمانی ـ مکانی» افق جدیدی برای تبیین تطور تاریخی رمان باز میکند. اگر مطابق با دیدگاه باختین بپذیریم که هر ژانری بر حسب نحوهی بازنمایی زمان و مکان از سایر ژانرها متمایز میشود، آنگاه میتوان رمانهای نوشتهشده در برهههای مختلف تاریخ را نیز با تحلیل مکان رویدادهای آن رمانها و نحوهی پیشرفت زمانیِ پیرنگشان تحلیل کرد.