آقای پاینده! دور اول جلسات نقدی که با حضور شما در باشگاه کتاب برپا شد، به نقد رمانهای شاخص ادبیات فارسی اختصاص داشت و حالا قرار است مجموعه داستانها نقد شوند، آیا رمانهای شاخصهای فارسی، به تعدادی که در جلسات گذشته نقد شدند، محدود میشود؟
پاینده: در جلسات «بازخوانی رمانهای شاخص ایران» مجموعاً هشت رمان مشهور به قلم نویسندگان ایرانی را نقد کردیم که عبارت بودند از: شوهر آهوخانم نوشته علیمحمد افغانی، مدیر مدرسه نوشته جلال آلاحمد، سَووشون نوشته سیمین دانشور، چشمهایش نوشته بزرگ علوی، بوف کور نوشته صادق هدایت، همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی، دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد از شهرام رحیمیان و چراغها را من خاموش میکنم نوشته زویا پیرزاد.
پیداست که رمانهای شاخص نویسندگان ما به مراتب بیشتر از این تعداد است. اما باید توجه داشته باشید که من بر اساس برنامهی زمانی و امکاناتی که فرهنگسرای ارسباران در اختیارم گذاشته بود در خصوص این جلسات تصمیمگیری کردم. گفته شده بود که مجموعاً ده رمان را در ده ماه بررسی کنیم و من هم فهرستی شامل عنوان ده رمان را تنظیم کردم که البته این فهرست را به دلایلی به هشت رمان کاهش دادند.
توجه دارید که من در جنبههای اجرایی و مدیریتی این پروژه دخالتی نداشتهام و بیشتر تابع این هستم که چه امکاناتی در اختیار من گذاشته میشود. به سهم خودم از تصمیمگیری درست و دلسوزانه مسئولان و مدیرانی که در این باره تصمیم گرفتند تشکر میکنم. بیتردید برگزاری چنین جلساتی به پیشبرد مطالعات ادبی نقادانه در کشور ما یاری میرساند و نهایتاً به فهم بهتر ساز و کارهای ناپیدایی میانجامد که فرهنگ ما را رقم میزنند. بنا بر این، هر چقدر امکانات بیشتری به این قبیل فعالیتهای فرهنگی اختصاص داده شود، به نفع جامعه ما خواهد بود. ولی این من نیستم که در خصوص جزئیات مدیریتی (تعداد رمانها و غیره) تصمیم میگیرم. رمانهایی که در این جلسات بررسی کردیم بر اساسی که توضیح دادم انتخاب شدند، اما از نظر خودم میشد تعداد این رمانها را به حداقل بیست مورد افزایش داد.
لطفاً کمی درباره تفاوتهای نقد رمان و مجموعه داستان بفرمائید. به نظر میرسد این موضوع به دلیل تفاوتهای ماهیتی و بنیادی بین این دو ژانر، بسیار مهم باشد.
پاینده: رمان و داستان کوتاه هر دو زیرمجموعههای ادبیات داستانی هستند، اما این دو گونه ادبی ویژگیهای متفاوتی دارند که آنها را، به رغم شباهتهای ظاهری، از هم جدا میکند. به بیان دیگر، ما با دو ژانر ادبی جداگانه سر و کار داریم که البته از برخی جهات با هم اشتراک دارند، ولی مشترکاتشان را نباید دلیلی بر یکی بودنشان دانست. مطابق با یک تلقی تقلیلگرا و فراگیر، رمان روایتی مطول است که یگانه تفاوت آن با داستان کوتاه، طولانیتر بودنش است.
بسیاری از نویسندگان و دستاندرکاران مطالعات ادبی در کشور ما تصور میکنند که با افزودن شخصیتهای بیشتر و نیز اپیزودها و رویدادهای بیشتر، میتوان یک داستان کوتاه را تبدیل به رمان کرد. بسیار برخوردهام به نویسندگانی که داستان کوتاهی را به من میدهند و میخواهند آن را بخوانم و بگویم که آیا «قابلیت تبدیل شدن به یک رمان» را دارد یا نه. به نظر میرسد فقر تئوریک به این تلقی گمراهکننده دامن زده است که برای رمان نوشتن باید ابتدا داستانکوتاهنویس قابلی بود. البته بسیاری از عناصر روایت، هم در داستان کوتاه وجود دارند و هم در رمان. برای مثال، شخصیت عنصر مهمی است که بدون آن نه رمان میتواند شکل بگیرد و نه داستان کوتاه. یا کشمکش هم در داستان کوتاه وجود دارد و هم در رمان.
به طریق اولی، مباحث زاویه دید هم به داستان کوتاه مربوط اند و هم به رمان. با این حال، از شباهتها و اشتراکهای این دو ژانر نباید چنین نتیجه گرفت که تفاوتشان صرفاً کمّی است و مثلاً میتوان از طول رمان کاست تا تبدیل به داستان کوتاه شود و بالعکس فقط به طول داستان کوتاه اضافه کرد تا تبدیل به رمان شود. تبیین این موضوع (تفاوتهای کیفی این دو ژانر) البته مجال بیشتری میطلبد و نمیتوان حق مطلب را به اختصار درباره آن ادا کرد. علاقهمندان را ارجاع میدهم به مقالهام با عنوان «تفاوتهای کیفی بین داستان کوتاه و رمان» در کتاب گفتمان نقد. در آنجا راجع به خاستگاهها و تکنیکهای متفاوت رماننویسی و داستانکوتاهنویسی بحث کردهام و با بررسی یک رمان و یک داستان کوتاه (هر دو به قلم یک نویسندهی ایرانی) نشان دادهام که چرا روایتگری در این دو گونهی ادبی متفاوت است.
در اینجا فقط میتوانم به طور کلی اشاره کنم که داستان کوتاه بیشتر به سنتهای شعر (به ویژه شعر غنایی) نزدیک است، در حالی که رمان را باید در تباین با داستانهای رزمی ـ عاشقانه یا رمانس فهمید. با توجه به این تفاوتهای ژنریک، طبیعتاً نقد رمان نمیتواند دقیقاً مطابق با همان پیشفرضها یا مفاهیم نظریای صورت بگیرد که شالوده داستان کوتاه محسوب میشوند. قاعدتاً هم در نقد رمان و هم در نقد داستان کوتاه با مجموعه مفاهیم و اصطلاحاتی سر و کار داریم که در هر دو حوزه ادبیات داستانی به کار میروند، اما از تفاوتهای این مفاهیم و اصطلاحات نباید غافل شویم. برای مثال، شخصیتپردازی یا بسط پیرنگ، موضوعات یا مصطلحاتی هستند که در نقد این دو ژانر کاربرد دارند، اما شیوههای شخصیتپردازی در رمان با شیوههای شخصیتپردازی در داستان کوتاه فرق دارد، کما اینکه بحث پیرنگ در داستان کوتاه از بنیان با بحث پیرنگ در رمان فرق دارد.
غفلت از این تفاوتهای کیفی، یکی از معضلات نقد ادبی (و همچنین آموزش داستاننویسی در کارگاههای نویسندگی خلاق) در کشور ما است. خلط بین این مفاهیم و ویژگیهای تمایزدهنده، در بسیاری از مقالات نشریات ادبی و نیز بحثهایی که در جلسات نقد مطرح میشوند، به نحو بارزی به چشم میخورد. اما منتقدی که بخواهد به نقد رمان و داستان کوتاه بپردازد، اگر حقیقتاً به نظریه و نقد ادبی مسلط باشد، نباید از این تفاوتهای کیفی غفلت کند.
ادامه خواندن “مصاحبه با خبرگزاری مهر دربارهی نقد داستان”